Description
کتاب خانه کج در ژانر پلیسی جنایی اثر آگاتا کریستی نویسنده مشهور انگلیسی است. آگاتا کریستی، جنایی نویس نامدار انگلیسی شیفته جهان بی گناه است. او چندین بار به ایران سفر کرده و طی مصاحبه ای گفته من همیشه در کار نوشتن بودم و الان بیش از پنجاه سال است که کتاب های پلیسی می نویسم. این کتاب یکی از آثار ویژه و مورد علاقه نویسنده است.
رکورد فروش کتاب های این نویسنده:
آگاتا کریستی در کتاب رکوردهای گینس مقام اول در . میان پرفروش ترین نویسندگان کتاب در تمام دورانها و مقام دوم (بعد از ویلیام شکسپیر) در میان پرفروش ترین نویسندگان در هر زمینه ای را به خود اختصاص دادهاست .
تخمین زده شده است که یک میلیارد از کتابهای او به زبان اصلی (انگلیسی) . و یک میلیارد دیگر در ترجمههای گوناگون به ۱۰۳ زبان دنیا به فروش رسیدهاست . محبوبیت جهانی کریستی به آن درجه است .که بطور مثال در کشوری چون فرانسه تعداد کتابهایی که از او تا سال ۲۰۰۳ میلادی به فروش رسیده بالغ بر۴۰ میلیون جلد بوده است.
بخشی از کتاب خانه کج:
وری بر کتاباواخر جنگ بود که اولین بار در مصر با سوفیا لئونید آشنا شدم. آنجا در یکی از بخش های وزارت امورخارجه عهده دار پست مدیریتی نسبتا بالایی بود. اوایـل فقط توانایی های یک کـارمند را در او می دیدم، اما خیلی زود به قابلیت هایی در او پی بردم که برخلاف سن کم ( آن موقع فقط بیست و دو سـال داشت ) موقـعیت خوبی را برایش ایجاد کرده بود.
گذشته از زودجوش بودنِ افراطی، ذهنی روشن و طبعی شوخ داشت که از نظر من بسیار خوشایند بود. با هم دوست شدیم. آدمی بود که مصاحبت با او فوق العاده راحت بود. از شام خوردن با یکدیگر بسیار لذت می بردیم. همه احساس من نسبت به او همین بود تا زمانی که پایان جنگ اروپا فرا رسید و قرار شد من به شرق اعزام شوم. آن زمان بود که متوجه احساس دیگری شدم؛ اینکه عاشق سوفیا هستم و می خواهم با او ازدواج کنم.
مشغول خوردن شام در رستوران شِپِرد بودیم که متوجه این احساس شدم. پیدا شدن این احساس در من اصلاً برایم عجیب نبود، بلکه بیشتر شکوفا شدن حالتی بود که مدتها تمام وجودم را گرفته بود. با دید تازه ای به او نگاه می کردم، اما آنچه می دیدم برایم کاملاً آشنا بود. آنچه می دیدم ــ از طُره گیسوان فِردار که باوقار از پیشانی او آویخته بود گرفته تا چشمان نورانی نیلگون او، چانه چهارگوش خوش حالت و بینی کشیده اش ــ همه را عاشقانه دوست داشتم. پیراهن طوسی روشنِ او را نیز که خوش دوخت و برازنده اندامش بود دوست داشتم. قیافه آرامش بخش انگلیسی او پس از سه سال دوریِ من از وطن برایم روح افزا بود.
در آن لحظه از نظر من هیچ کس به اندازه او انگلیسی نمی نمود. و وقتی دقیق تر می شدم می دیدم که حتی خود او هم نمی توانست تا آن حد که نشان می دهد انگلیسی باشد. آیا براستی یک امر واقعی همان قدر که در ظاهر واقعی نشان می دهد، در باطن هم واقعی است؟
Reviews
There are no reviews yet.