Description
کتاب پیش از آن که بخوابم اثری مهیج و جذاب به قلم اس. جی. واتسون، دربارهی زنی به اسم کریستین است که به بیماری ناشناختهای دچار شده، او هر بار که از خواب بیدار می شود تمام رویدادها و اتفاقات گذشته ی خود را فراموش می کند.
کتاب پیش از آن که بخوابم(Before I Go to Sleep) در سال 2011 منتشر شد و ثمرهی سالها حضور و فعالیت اس. جی. واتسون (S. J. Watson) در کنار بیمارانی است که به آلزایمر مبتلا شدهاند. این اثر تاکنون به بیش از 30 زبان ترجمه شده و به یکی از کتابهای پرفروش نیویورکتایمز تبدیل شده و این نویسنده بریتانیایی را به شهرت جهانی رسانده است. روان جافه، کارگردان و فیلمنامهنویس بریتانایی براساس این کتاب، فیلمی سینمایی با بازی «نیکول کیدمن» و «کولن فیرث» را در سال 2014 ساخت.
این کتاب با ژانر روانشناسی و جنایی به روایت زندگی زنی به نام کریستین میپردازد که این دو ژانر در کنار هم داستانی شگفتانگیز و گیرا را به وجود آورده است. این رمان با زبانی گویا و روان نوشته شده اما پیچیدگیهای روانکاوانه زیادی را در بردارد. سرتاسر کتاب مملو از هیجانات، رویدادها و رازهایی است که به مرور مشخص میشوند و پرسشهایی که تا انتهای کتاب همراه شما هستند.
خلاصه کتاب پیش از آن که بخوابم:
داستان دربارهی زنی به نام کریستین است که در طی اتفاقی کل حافظهی خود را از دست میدهد و گذشتهی خود را به یاد نمیآورد. اما این تمام ماجرا نیست، او هر بار که به خواب فرو میرود و بیدار میشود نیز تمام اتفاقات قبل از خوابش و اشخاص حقیقی در زندگیش را فراموش میکند.
او از وجود این بیماری کلافه شده و میخواهد راه چارهای برای رهایی از آن پیدا کند. او تنها با نوشتن رویدادهای زندگیاش در دفترچه یادداشت روزانهاش تلاش میکند گذشته خود را به یاد بیاورد. کریستین هر بار میکوشد راه چارهای برای نجات از این بیماری وحشتناک و عذابآور پیدا کند که در این بین رازهای عجیبی از زندگیش برایش هویدا میشود.
جوایز و افتخارات کتاب پیش از آن که بخوابم:
– جایزهی انجمن نویسندگان جنایی جان کریسی در سال 2011
– جایزه رمان جنایی و مهیج سال گالکسی در سال 2011
– جایزه رمان اول جنایی آلمان در سال 2012
– جزو پرفروشترین عناوین نیویورک تایمز
بخشی از کتاب پیش از آن که بخوابم:
وقتی برمیگردد دو لیوان پلاستیکی پر از قهوه غلیظ همراهش است. لیوان قهوه من سیاه است و لیوان خودش سفید. از روی کاسه روی میز برای خودش شکر میریزد بدون اینکه به من تعارف کند، و درست همین جاست که متقاعد میشوم ما قبلا همدیگر را دیدهایم. بعد سرش را بلند میکند و میپرسد چهطور پیشانیام ضرب دید. اولش میگویم: «چی؟!…» ولی بعد یاد کبودی میافتم که امروز صبح دیدم. پیداست که آرایش روی آن را نگرفته است. میگویم: این؟ مطمئن نیستم. چیز جدیای نیست. درد ندارد.»
Reviews
There are no reviews yet.