Description
کتاب تدفین مادربزرگ، همچون سایر داستانهای گابریل گارسیا مارکز، سرشار از لحظات تخیلی و توام با طنز و شخصیتهای ساده روستایی است و ماجرای زندگی و مرگ مادربزرگی را از لحظاتی قبل مرگ او روایت میکند.
گابریل گارسیا مارکز (Gabriel Garcia Marquez)، نویسندهی کلمبیایی که برندهی جایزه نوبل ادبیات 1982 شده، آثار معروفش همچون صد سال تنهایی، ساعت شوم، تدفین مادربزرگ و … است که چندینبار و توسط افراد مختلف به فارسی ترجمه شدهاند و بسیار هم در ایران طرفدار دارند. نثر او رئال است اما رگههایی از خیال و فانتزی و اندکی هم طنز در تمام داستانهای او موج میزند.
خلاصه کتاب تدفین مادربزرگ:
تدفین مادربزرگ (Big Mama’s Funeral) مانند باقی داستانها و رمانهای مارکز، پس از آنکه قدری از ماجرا را در زمان حال بازگو میکند، ما را به گذشته میبرد. شخصیت اصلی کتاب تدفین مادربزرگ، زن مسنی است که هیچکس باور نمیکرد روزی از دنیا برود. او مادربزرگی قدرتمند و مالک منطقهای وسیع است و افراد زیادی زیر دست او قرار دارند. قدرت زیاد مادربزرگ او را تبدیل به دیکتاتوری کرده که به نظر میرسد مرگ او با به پایان رسیدن فرمانروایی مصادف میشود و نویسنده با روایت دورهای 14 روزه که بین مرگ تا تدفین او را در برمیگیرد اشاره و نقدی بر استعمار و زورگوییهای رهبران جامعه دارد.
کشیش پیر و تقریباً صد سالهای که شیطان و یهودی سرگردان را به چشم میبیند؛ مردمی که با حیرت میبینند پرندگان توریها را میشکافند تا در اتاقهای خانهها بمیرند؛ دزدی که چیزی برای ربودن نمییابد و ناچار گویهای بیلیارد را میدزدد و یگانه وسیلهی سرگرمی مردان روستا را از آنان میگیرد؛ پاپ که سوار بر «گوندوله» سیاه خود از طریق باتلاقهای جنگل خود را به روستای ماکوندو میرساند تا در مراسم خاکسپاری مسخره «مادربزرگ» خودکامه و مادرسالاری حضور یابد که خبر مرگش عزای ملی مسخرهای راه میاندازد؛ مجموعه ماجراهایی هستند که در این کتاب روی میدهند.
در بخشی از کتاب تدفین مادربزرگ میخوانیم:
هیچکس نمىتوانست تصور کند که امکان دارد مادربزرگ روزى بمیرد، مگر افراد قبیله و خود او که دلنگرانىهاى ناشى از پیرى پدر آنتونیو ایسابل، او را برمىانگیخت. اما امیدوار بود که مانند مادربزرگ مادرىاش که در دوران جنگ 5781 در آشپزخانه اقامتگاهش سنگر گرفته بود و با یک دسته از گشتىهاى سرهنگ آئورهلیانو بوئندیا مقابله کرده بود، صدوبیست سال عمر کند. اما وقتى که ماه آوریل رسید، مادربزرگ دریافت که خداوند این امتیاز را به او اعطا نخواهد کرد که یک مشت فراماسون طرفدار حکومت فدرالى را شخصاً در یک مبارزۀ آشکار تصفیه کند.
در هفتۀ اول، پزشک خانوادگى، به یارى ضمادهاى خردل و جورابهاى پشمى، درد را فریب داد. او از فارغالتحصیلهاى قدیمى دانشکدۀ پزشکى مونپلیه بود، ولى بهسبب عقیدۀ فلسفى با پیشرفت علمى مخالف شده بود و مادربزرگ، امتیاز طبابت در ماکوندو را براى همیشه منحصراً به شخص او واگذار کرده بود. او زمانى سوار بر اسب، دهکده را طى کرده بود، از بیماران شوم شبانه عیادت به عمل آورده بود، و طبیعت این امتیاز را به او اعطا کرده بود که پدر فرزندان متعددى متعلق به دیگران باشد. اما آرتریت او را در ننویى بىحرکت افکنده بود و او بىآنکه از جا بجنبد، از طریق تفأل، وراجى و قاصد، بیمارانش را درمان کرده بود.
هنگامىکه مادربزرگ او را احضار کرده بود، با پیژاما، تکیه داده به دو عصا، از میدان گذشته بود و در اتاق بیمار مستقر شده بود. فقط موقعى که دریافت مادربزرگ در حال احتضار است، دستور داد صندوقى با ظرفهای چینى و نوشتههاى لاتین آوردند و مدت سه هفته، با انواع مرهمهاى آکادمیک، به اضافۀ شربتها و شیافهاى استادانه، او را از درون و برون آکند. پس از آنکه در اطراف موضع درد، قورباغه دودى و در اطراف کمر زالو گذاشت، تا سپیدهدم روزى که با این راهحل مواجه شد که بگوید سلمانى او را حجامت کند و پدر آنتونیو ایسابل، ارواح خبیث را از او دور کند.
Reviews
There are no reviews yet.