Description
کتاب مامان و معنی زندگی:
کتاب مامان و معنی زندگی با نام اصلی Momma And The Meaning Of Life اثر اروین یالوم در سال 2000 منتشر شد. این کتاب که شامل داستانهای کوتاه و نتیجهی سالها کار رواندرمانی یالوم است. در کتاب مامان و معنی زندگی مفاهیم و موضوعات درمانی و فلسفی در قالب روایتهای شیرین بیان شده است.
یالوم داستانهای کتاب را از زبان خودش مطرح میکند و با نثر روان و فارغ از پیچیدگی سعی کرده مفاهیمی همچون مسئولیت، عشق و مرگ را برای عموم مردم به تصویر بکشد. او با نگارش این داستانها، خوانندهی کتاب را با هراسهای درمان که در جامعه وجود دارد روبهرو میکند و در غالب داستان مسائل پیچیدهی وجودی را برای انسانهای عصر تکنولوژی مرور میکند. اروین یالوم با به تصویر کشیدن فضای درمان در داستانهایش، درمان کردن با همدلی و از طریق گفتوگو را آموزش میدهد و بیمارانش را مانند پدیدههای خارجی ترسیم نمیکند. داستانهای این کتاب قابل درک و دلنشین برای همهی افراد است زیرا قلم یالوم متاثر از سالها رابطهاش با انسانها است.
خلاصه کتاب مامان و معنی زندگی:
کتاب مامان و معنی زندگی، داستانهای رواندرمانی شامل شش داستان «مامان و معنى زندگى»، «همنشینی با پائولا»، «تسکین از نوع جنوبى» «هفت درس پیشرفتهى در درمان سوگ»، «رویایی دوجانبه» و «طلسم گربهى مجار» است که چهار داستان ابتدایی آن براساس واقعیت به نگارش درآمده و دو داستان آخری را اروین یالوم بر اساس تخیل خود نوشته است. نویسنده طی این داستانها شگفتیها و چالشهای موجود در رابطهی مریض و درمانگر را بیان میکند که دستاورد مهمی برای روانشناسی است.
«مامان و معنى زندگى» داستان اول کتاب است که دربارهی تاثیر مادر بر شکلگیری شخصیت فرزندان است. در این داستان اروین یالوم زندگی زنی نویسنده را به تصویر میکشد که پس از مرگ مادرش، رویای او را میبیند. این زن که از مادرش بیزار بوده ولی بعد از ده سال زندگیاش تحت شعاع او قرار میگیرد و با خود میگوید: «چرا حالا که سالهای سال در خصومتی مداوم با او زندگی کردهام، باید برایش دست تکان بدهم؟ او خودبین، منعکننده، مداخلهجو، بدگمان، کینهای، به شدت یکدنده و فوقالعاده کم اطلاع بود. یک لحظه را هم به یاد نمیآورم که با او احساس صمیمیت کرده باشم.»
بخشی از کتاب مامان و معنی زندگی:
به عنوان دانشجوی پزشکی، هنر ظریف نگریستن، گوش دادن و لمس کردن را یاد گرفتم. به گلوهای قرمز و ملتهب، پردههای متورم گوش و جوی پرپیچ و خم سرخرگهای شبکیه نگاه کردم. به سوت سوفلهای دریچهی میترال، غلغل رودهها و خس خس بد صدای ریهها گوش دادم. لبهی لغزندهی کبد و طحال، سفتی کیستهای تخمدانی و پروستات سرطانی به سختی مرمر را لمس کردم.
یادگیری دربارهی بیماران؟ بله، کار ما در دانشکدهی پزشکی همین بود. اما یادگیری از بیماران؟ این جنبه از تحصیلات عالیام خیلی دیرتر شروع شد. شاید استادم جان وایت هورن شروعش کرد که اغلب میگفت: «به بیمارانتان گوش کنید؛ بگذارید درستان بدهند. برای خردمندترشدن، باید دانشجو بمانید.» و منظورش تنها این واقعیت پیش پاافتاده نبود که شنوندهی خوب، بیشتر دربارهی بیمار میآموزد. منظورش دقیقا این بود که باید اجازه بدهیم بیماران تعلیممان دهند.
جان وایت هورن، مردی رسمی زمخت و مودب که هلال به دقت آراستهای از موی خاکستری، کلهی براقش را حاشیهدار کرده بود، سی سال بود که به عنوان استاد برجستهی روانپزشکی در دانشگاه جانز هاپکینز خدمت میکرد. عینکی دور طلایی میزد و هیچ مشخصهی ظاهری اضافی نداشت: حتی یک چروک هم در صورتش دیده نمیشد؛ کتوشلوار قهوهایاش را هم همهی سال به تن داشت (حدس میزدیم باید دو سه دست کتوشلوار یک جور در گنجهاش داشته باشد). فن بیان فوقالعادهای هم نداشت: موقع سخنرانی، جز لبها یقهی قسمتهای بدنش، دستها، گونهها، ابروان به طرز مشهودی ساکن میماند. در طول سال سوم دورهی دستیاری، من و پنج همدورهای دیگر، بعد از ظهرهای پنجشنبه بیماران را با دکتر وایت هورن ویزیت میکردیم.
شابک:9786001192074
Reviews
There are no reviews yet.