No products in the cart.

شعر و شاعری در عصر صفوی

دربار صفوی

چکیده شعر و شاعری در عصر صفوی:

همانطور كه بر همگان مشخص است، تغيير و تحولات سياسی – اجتماعی، از جمله ی عوامل مهم تغييـر سـبک هـای شـعر فارسی بوده است. اين تحولات در سطوح مختلف، باعث تغيير رويكردها و جريانات شعری اعصار مختلف شـده انـد. پـس از آنكه حكومت صفويه و در رأس آن شاه اسماعيل – در اوايل قرن دهم – زمام امور كشـور ايران را در دسـت گرفـت، بتـدريج زمينه ها و بسترهای لازم، براي تغيير جريانات شعری اين دوره نيز فراهم شد.

عوامل مهمی كه با شكل گيری حكومت صـفوی در تحولات ادبی قرن دهم موثر بوده اند، عبارتند از:

دور شدن شعر از دربار و از رونق افتـادن شـعر مـدحی و دربـاری، رواج شعر در ميان مردم عادی، رويكرد های مذهبی به شعر، از رونق افتادن شعر به عنوان يک حرفه ی تخصصی، رواج قهوه خانه ها و محافل نقد شعر، ارتباط نزديک با كشورهای همسايه و …

در اين مقاله روی كار آمدن دولت صفوی و تأثير آن برشعر و شاعری سده ی دهم را نقد و بررسی ميكنيم.

واژه های کلیدی: حكومت صفوی، قرن دهم، جريان هاي شعری، شعر وشاعری

مقدمه:

دوران صفويه را بايد از جهات گوناگون، مورد نظر قرار داد؛ زيرا به دليل وقوع حوادث خاص و شرايط كم نظيـر اين برهه از تاريخ، تحولی شگرف در حيات علمی و فرهنگی ايران پديد آمد كه در هيچ زمـان ديگـری در سـرزمين ايران رخ نداده بود.

از يک طرف سلسله ی نوپای صفوی، ميل شديدی به تغيير مذهب كشور و جايگزينی تشـيع بـه جای تسنن داشت و در اين راه از هيچ عملی فروگذار نمی كرد و از سويی ديگر، خو گرفتن قاطبه ی مردم ايران بـه تسنن و سال ها چشم داشتن به خلافت بغداد، كار تغيير مذهب را با دشواری زيادی روبرو ساخته بود.

اگر چه سال ها پيش از آن «هلاكو» به اشاره ی وزير شيعه مذهبش «خواجه نصير»، اساس خلافت بغداد را برانداخته بود؛ لكن هنـوز هم مردم ايران كمابيش از حس مذهبی نيرومندی برقرار بودند و به شيخين احترام ميكردند.

شاه اسماعيل برای آنكه بتواند مذهب پيشين را از بين ببرد، راه سختگيری مذهبی را پيش گرفت و نخست تفسير جديدی از جهاد ارائه داد، به اين معنی كه جهت جهاد با كفار و مسيحيان را به سمت باب عالی و دولت عثمانی و در نهايـت كـل اهـل تسـنن عوض نمود و با برخی رفتارهای بدعت آميز مانند علی يا خدا بودن جهت گيری جديدی را در تفكر ديـن ورزانـه ی حاكمان آن زمان مطرح كرد. (تاريخ كمبريج،1387 ،ج6 :76 )


اين روند سخت گيري مذهبی و يا به تعبيری پيغمبـری آهنين، در سراسر دوره ی صفويه – بجز دو سال حكومت شاه اسماعيل دوم – كمـا بـيش وجـود داشـت؛ لـيكن در دوره ی شاه عباس كبير، وی بواسطه ی نوع ديگری از روش های ترويجی دين؛ يعنی تبليغ دين توسـط فقهـا و علمـا كوشيد تا كاری را كه با شمشير نمی تواند به تمامی انجام دهد به اتمام برسـاند و بنـابراين وی، بـا اهميـت دادن بـه شرعيات به جای كماليات اين امر را به انجام رساند.

قدرت گيری كسـاني چـون شـيخ بهـايی و مجلسـی در عصـر صفوی، بخوبی نشانگر اين مطلب است كه دوران افول قدرت وزرای غير دينی فرا رسيده است و امثال كُندری ها و خواجه نظام ها و رشيد الدين فضل ا… ها، بايد جايشان را به كسانی بدهند كه بيشتر از هـر چيـز از وزارت، احيـای مذهب را ميخواهند.

رواج تفكر فقيهانه در دربار صفوی، آخرين نفس های اهـل تسـنن و فكـر آنـان را بـه شـماره انداخت و در نهايت با به حاشيه راندن تفكر پنهان مذهب مقابلِ شيعه؛ يعني همان خانقاه های صوفيان، تشـيع جـای تسنن را گرفت؛ اما نبايد تصور كرد كه چنين امری فقط يک مبارزه ی ظاهری بوده است؛ زيرا مقـارن قـدرت گيـری شاه اسماعيل در حدود (907 ه.ق) فرقی نظير: مشعشعيه، حروفيه، نقطويه و … در ايران به فعاليت مشغول بودند كـه در درگيری های نظامی با صوفی اعظم «شاه اسماعيل» سرنوشتی جز نابودی نيافتند.

ولی تفكر آنان همچنان پـا برجـا بود و اين جا بود كه قدرت فقيهان آشكار ميشد، بزرگانی چون «محقق ثانی» و «مجلسی دوم» با كتبی كه به آيات و احاديث تمسک ميجست، چونان لشگری مخفی به جان مرده ريـگ فكـر صـوفيان و فـرق اهـل تسـنن افتادنـد و فتواهای بسياری در مذمت آنان صادر كردند، بی انصافی است اگر گمان بريم كه فقهای اين دوره مناصب دربـاری را جهت قدرت گرفتن و استفاده از مزايای مادی آن اشغال كرده بودند.

بسياري ازبزرگان دينی اگرچه در دربـار صـفويه حضور داشتند؛ ولی جز در امور مذهبی، در هيچ كار ديگری شاه را محل توجه قرار نمـي دادنـد.


در مـورد «محقـق كركی» نوشته اند؛ پس از مرگ شاه طهماسب و جلوس شاه اسماعيل دوم بر تخت، چنان به او بی تـوجهي كـرد كـه شاه رنجيده خاطر، تا پايان عمر به مجتهدان روی خوش نشان نداد. (افوشته ای، 1373 :41)

«شيخ بهايی» و ديگران نيـز، گاه از حضور در دربار اظهار امتناع و خستگی كرده اند و به نظر ميرسد كه با پادشاه بودن را ناخوش ميدانسته انـد (باستانی پاريزی، 1391 :180 )

شايد مهمترين دليل حضور اين علماء در دربار اسـتفاده از فرصـت درخشـان برپـايی مذهب شيعه و استفاده از قدرت پادشاه در سركوب كردن مخالفان فكری خـود باشـد و ايـن مسـأله فقـط در داخـل مرزهای ايران خلاصه نمي شد؛ بلكه مناظراتی از مجتهدان ايرانی شيعی با رهبان و كشيشان مسيحی و فرنگـی نيـز در تاريخ ها مظبوط است كه نمونه ی مشهور آن بحث ملاحسين فيض از شاگردان ملاصدرا و معاصر شاه عبـاس بـا كشيش فرنگی است. (تنكابني، 1396 : 322 )

خود دولت صفوی نيز برای هرچه مستحكم كردن پايه هاي قدرت خود به تبجيل علما ميپرداخت و اين مسأله نوعی ادای دين هم بود؛ زيرا ساليان پيش از قدرت گيـری صـوفيان قزلبـاش خانقاه اردبيل، شاه ديگری از روی احترام علماء سنگ بنای اصلی دولت صفويه را گذاشـت؛ توضـيح اينكـه پـس از يورش تيمور به ايران و بعد از شكست دادن با يزيد سلطان عثمانی، تيمـور بـا اسـراي بسـيار از راه اردبيـل در حـال بازگشت به قلمرو خود بود كه گذرش به خانقاه نوادهی شيخ صفی الدين اردبيلی يعنی شيخ علی سياه پوش معروف به سيد علی عجم (م 830 ) افتاد و در ملاقات با او درخواست شيخ را برای آزادی تمام اسيران پذيرفت.

نكته ی مهـم آن است كه اين از بند رها شدگان، كه همه از طوايف تُرك بودند خود را مـديون شـيخ علـی دانسـتند و در نهايـت اسماعيل اول را به قدرت رساندند. (باستانی پاريزی، 1391 :496 )

از آنچه گفته شد بـه خـوبی پيداسـت كـه دولـت صفويه چنان به فقيهان شيعی دل بست كه هنر و فرهنگ يا به عبارت ديگر تمام فعاليت های عقلانـی و احساسـی را تحت سيطره ی آنان قرار داد، بگونه ای كه روند علم و فرهنگ در ايران، آنگونه ای بايد ميشد كه علماء ميخواسـتند.

آنچه در اين مجال بدان ميپردازيم شعر دوره ی صفويه است كه طريقی متفاوت با آنچه در گذشته از ادبيـات ايـران شاهد بوديم پيدا كرد.

شعر و شاعری در عصر صفوی

جريان شعر دوره ی صفويه، مانند يک رودخانه كه ناگهان بستری را كه سال هـا در آن جـاری بوده است را عوض ميكند، بستری جديد پيدا كرد و تغييراتی اساسـی را در شـعر فارسـی پديـد آورد.

رشـد شـعر مذهبی و افول ديگر انواع شعر، ميل كردن شعر به سمت زبان عاميانه و گفتاری مردمـان عـادی، دور شـدن شـعرای حرفه ای از دربار و مهاجرت آنان به سرزمين هاي ديگر بخصوص هند، رواج شعر در ميان كسبه و محترفه، پديـدآيی جريان شعری موازی با ايران در خارج از قلمرو صفويان با ويژگی های خاص زبانی درهنـد و … همـه و همـه از آن چيزی است كه بر شعر دوره ی صفويه گذشته است.


سايه ی تفكرات حاكم بر دربار، بر شعر دوران صفويه:

صفويه دولتی نوپا بود كه پس از سال ها استيلای اهل تسنن بر ايران، با شعار رسمی كردن آيـين تشـيع قـد علـم كرده بود؛ بنابراين برای كندن ريشه های مهر به مذهب سابق كه سال ها مردم با آن خوگير بودند نياز بـه دو دسـتگاه تبليغاتی مهم بود.

1.علمای مذهبی كه بتوانند شبهات دينی را پاسخ گويند و مزايای مـذهب جديـد و معايـب آيـين پيشـين را يـادآور شوند.

2. اهل ادب و به ويژه شاعران كه نقش رسانه های آن زمانه را بازی ميكردند.

شاعران اين دوره به گمان برقراری وضع سابق و با سرودن مدايحی راهی دربار صفويه شدند و البته مـی دانسـتند كه شاهان صفوی با شعر بيگانه نيستند؛ سلسله جنبان حكومت جديد يعنی «شاه اسـماعيل صـفوی» بـه تركـی شـعر ميگفت و «خطايی» تخلص ميكرد و در واقع پايه گذار شعر مذهبی اين عصر هم خود اوسـت؛ زيـرا در اشـعارش فقط كوشيده است كه خود را تجلی خدا و منجی دين بداند: يقين بيل كيم خـدايی دور خطـايي (سـيوری، 1380 (171:

ديگر شاهان صفوی هم طبع شعر داشتند و با توجه به اينكه برای خود تخلص هـم برگزيـده بودنـد، مـي تـوان گفت كه نسبتاً به شعر دلبستگی داشتند و از اين ميان شاه طهماسب با تخلص عادل و شاه اسـماعيل دوم بـا تخلـص عادلی اشعار قابل توجهي دارند.

اهميت شعر برای شاهان صفوی را گذشته از اشعارشان، ميتوان در مراسلات و نامه نگاری های آنان نيز جستجو نمود. از «شاه عباس كبير» پادشاه با شكوه صفويه، نامه های زيادی به جا مانـده اسـت و يک نگاه اجمالی به نامه های او، نظر ما را تأييد می كند.

برای نمونه در نامه ای كه او به «سلطان مراد سوم» شاه عثمانی نوشته است، در كمتر از پنج صفحه نامه، 27 بيت شعر فارسی، مورد استناد قرار گرفته اسـت كـه بـراي يـک نامـه ی سياسی، ميزانی قابل توجه است.

حتی اگر گمان بريم كه شاه تمام نامـه را خـود ننوشـته؛ محـال اسـت كـه پـس از خواندن نامه برای شاه، شاهی كه با شعر بيگانه است، اين حجم از شعر را برتابد و از دبيرش نخواهد كه نامـه را بـه شكلی ديگر بنويسد و البته در اسناد تاريخی به شاهدی مبنی بر اينكه نامه ها را كسی غيـر از شـاه نوشـته، بـر نمـی خوريم. (پارسا دوست، 1388 :910 – 906 )

شاعران عصر صفوی

ديری نگذشت كه شاعران فهميدند كه دوران شعر مـدحی بـرای شـاهان زمينی سپری شده است و بايد شعری گفت كه به مذاق شاهان متعصب زمانه خوش آيد ورنه پادشاه به اشعاری غيـر از اشعار مذهبی اهميت نمی دهد.

حكايتی كه «اسكندربيگ منشی» در عالم آرای عباسی دربـاره ی محتشـم و پاسـخ شاه طهماسب به مديحه ی او نقل كرده است، گويای همه چيز است: «من راضی نيستم كه شعرا زبان به مدح و ثنـای من آلايند، قصايد در شأن شاه ولايت و ائمه معصومين عليهم السلام بگويند، صله اول از ارواح مقدسـه حضـرات و بعد از ما توقع نمايند.» (تركمـان، 1364 ،ج 1 :133 )

اما نبايد گمان برد كه شاهان صفوی هرگز به كسی صله نمی دادنـد؛ بلكه در بسياری از موارد صله های چشمگيری هم به شاعران داده اند؛ اما در بيشتر مـوارد ايـن صله هـا بـه اشـعار مذهبی داده شده است؛ اما البته، گاهی اين اشعار ارزش چندانی نداشتند و از ديد ناقد ادبی امروز، كار شاهان آن زمان منطقی به نظر نمی رسد.

در مورد «شانی تكلو» شاعر دوران صفوی نوشته اند كه وقتی اين بيت را گفت:
اگر دشمن كشد خنجر وگر دوست به طاق ابروی مردانه ی اوست
و اين شعر را در مورد امام علی (ع) در حضور شاه عباس و سفير عثمانی سرود، شاه عباس هم وزن او طـلا داد، كه شعرای ديگر هم به اين موضوع اشاره كرده اند، «ملا لطفي» ميگويد:
شاعر كه به خاک ره برابر شده بود بـرداشتی و بـرابـر زر كردی
(تذكره ی نصرآبادی، 1379 :9 )

و در اين بيت «ملا لطفی» دو نكته مشهود است؛ يكي بی ارزش بودن شاعران غير مذهبی، در چشم شاهان صفوی وديگری صله ی عجيب و غريب شاه عباس به شاعری كه بيتی در مدح حضرت امير (ع) گفته و اگر چه بيت بسـيار ضعيف و حتی تمسخرآميز است؛ ليكن شاه عباس بيشتر ميل دارد تا از اين شاعران استفاده ی تيلبغاتی كند و خود را در مقابل سفير عثمانی كه اتفاقاً در آن زمان در عثمانی، فارسی بسيار مقبول بود؛ موجه جلـوه دهـد و ارزش مـذهب شيعه را به اين سفير كه نماينده ی جريان اهل تسنن است نشان دهد.

از اين شـگفت آورتر «هلاكـی همـدانی» بـود كـه اتفاقاً برای شعری غير مذهبی، جايزه گرفت و او هم شاعری بی مايه و حتی بی سواد بود: «مولانا هلاكی همدانی مـرد درويش نهادی بود، سوادی نداشت و مطلقاً چيزی نخوانده بود و شعری كه ميگفت در كوچه و بازار به هر كس كه ميرسيد التماس ميكرد كه به جهت او مسوده ميكردند و مدتها اين شيوه از مردم مخفي بود .

قصيده ای در تهنيـت اسماعيل ميرزا گفته بود، همان چند روز به مقر سلطان رسيد گذرانيد، 12 هزار تومان جايزه يافت! بدين هوس شعرا قصايد غرا در رشته ی بلاغت كشيدند و التفاتی نيافتند.» (تركمان، 1364ج1 :187)


باز از همين نمونه است جايزه گرفتن «حيرتی استرآبادی»كه قائل اين بيت در مدح «محمد صالح بتكچی» بود:
خسـرو كشـور اقبـال محمـد صـالح آنكه سر تا قـدم آراسـته ی لطـف خداسـت
و هفت خروار ابريشم جايزه گرفت. (همان: 107 )

بر خلاف آنچه مشهور اسـت، شـاهان صـفوی بـه شـعر چنـدان بی التفات نبودند؛ بلكه شعر آن زمان بدلايلی كه خواهد آمد، ارزش خود را از دست داده بود وگرنـه چنانكـه اشـاره شد، شاهان صفوی تقريباً همگی شعر ميگفتند و از اين نظر اين سلسله در تاريخ ايران بـی نظيـر اسـت؛ زبـرا حتـی صاحب منصبان دربار نيز، به شعر گويی می پرداختند و بدين گونه، جای خالی شعرايی كه علاقه مند به سرودن شعر مذهبی نبودند را در دربار پر ميكردند.

ميرزا حبيب ا… صدر، فرزنـد حسـين كركـی كـه صـدارت را در دوران شـاه عباس و شاه صفي عهده دار بود اهل شعر بود و حتی با زلالی خوانساری مراوداتـی شـاعرانه داشـت و زلالـی او را مدح كرده است. (جعفريان، 1382 :145 )

نوع جديدی از مديحه گويی در دربار صفوی و برای اولين بار در شعر فارسی در اين زمان پديد می آيد كه آن را بايد «شعر صدارت» ناميد.

ميدانيم كه مقام صـدارت در سراسـر دوران حكومـت صفوی فقط به سادات اعطاء ميشد؛ زيرا صفويه خود را سيد ميدانسـتند و بنـابراين صـدارت را هـم حـق سـادات ميدانستند. (در باب اصالت سيد بودن صفويان، سـيوري، 1380 :138 – 137 )

بنـابراين مـدايحی كـه در حـق آنـان گفتـه ميشد، نوعی اظهار ارادت به ائمه ی معصومين و در واقع مدح غير مستقيم بود، ويژگی اين نوع شعر آنست كه شاعر در واقع سعی ميكند تا انتساب ممدوح را به خاندان عصمت و طهارت و اهل بيت پيامبر(ص) اثبات كند و ممـدوح را فردی معرفی كند كه از نسل آنان است و دارای صفاتی است كه مورد قبول هر شيعه ی اثنی عشری است.

از مهـم ترين اين اشعار، قصيده ی «محمدامين وقاری» در مدح ميرزا مهدی وزير اعظم است كه آراسته به اعنات شمع است:
گل حديقه ی بـاغ نبـی كـه شـمع سـخاش برای روشـنی بـزم انـس و جـان برخاسـت (همان: 156)


اين ميرزا محمد مهدی، فرزند حبيب ا… صدر بود و محمد امين وقاری در مدح فرزند ديگر حبيب ا… صدر يعنی ميرزا علی رضا كه مقام شيخ الاسلامی را دارا بود نيز اشعاری سروده است. در مورد اين نـوع از شـعر بـيش از ايـن مجالی برای توضيح دادن نيست؛ لكن بايد به مديحه ی محتشم كاشانی در مورد شيخ عبدالعال كركـی فرزنـد محقـق كركی اشاره كرد كه با اين مطلع سروده شده:

مرا غمي اسـت ز بيـداد چـرخ بـی بنيـاد كه برده عشـرتم از خـاطر و نشـاطم از يـاد


و قصيده ای خوب است و نشان از تسلط محتشم به فقه زمانش و آشنايی او با كتب فقهی آن زمـان دارد؛ زيـرا در طی اين قصيده اطلاعات قابل توجهی در اين باره بدست می دهد. بنظر می رسد كـه محتشـم بـه خانـدان كركـی ارادت زيادی داشته؛ زيرا علاوه بر آنكه چند مديحه و مرثيه درباره ی شيخ عبدالعال سروده، درباره فرزند او يعنی اسـماعيل هم اشعاری دارد. (رك: ديوان محتشم)

خود علما و اهل شرع هم از دور دستی بر آتش شعر داشتند و تقريبن شعر در بين آنان نيز عموميتی داشت، گذشته از «شيخ عبائی» كه ديوان نسبتاً مفصلی دارد، سـاير فقيهـان و مجتهـدان دوره ی صفويه نيز شعر سروده اند؛ ولي آشكار است كه شعر آنان به دلبل غلبه ی جنبه ی منطقی و عقلی چندان جالب توجـه نيست و اغلب فاقد احساس يعنی ركن اصلی شعر است.

فقيهانی كه برای نزديكی به دربار و رابطه با شاهان صفوی، هزار و يک جور بهانه می تراشيدند، چگونه می توانستند شعر هم بگويند.

شيعه ی اماميه، تصدی حكومت را فقـط در كفايت امام معصوم ميداند و هر حكومتی غير از آن را غاصب می شمرد. (رجبـی، 54 )

بـر ايـن اسـاس، شرع حكم ميكرد كه كسی مناصبی كه از جانب شاهان به آنان تفويض ميشود را نپذيرند؛ لكن گروهی از مجتهدان، معتقد بودند كه اگر فقيه يا مجتهد با سلطان جائر همكاری كند، بدليل آنكه فقيه نايب امام است ميتواند عذر شرعی داشته باشد؛ از نظر آنان اين همكاری در نهايت منجر به استحكام پايه هاي دينی و مذهب شيعه مـی شـود و در زمـان صفويه كه دولت سنی مذهب عثمانی هم چشم طمع به ايران داشت، ضرورت اين تعامل فقها بـا شـاهان دو چنـدان بود.

«محقق كركی» فقيه مشهور آن زمان در اين باره كتبی نوشته است و همكاری فقها با دربار را توجيه كرده اسـت. (جعفريان، 1379 :129 )

شاه طهماسب چنان برای «محقق كركی» احترام قائل بود كه او را برتر از خود می دانسـت و خود را نايبش در همه ي امور كشور می دانست و حكمی مبنی بر ساری بودن دستورات محقق كركی در تمام كشـور به نام او صادر كرده بود. (افندی: 455 )

علمای اين دوره به تبعيت از شاهان صفوی، اشعاری بسيار سطحی سـرودند و البته اين يكی از ويژگی های مهم سبكی دوره ی صفويه است كه شعر حالتی عاميانه دارد و كـاری پـيش پـا افتـاده محسوب مي شود.

اگر از علمای آن زمان شاعران نسبتن خوبی هم پيدا شوند؛ آنانی هستند كه عارف مسلك به شـمار می روند و تمايلات عرفانی دارند؛ مانند ميرفندرسكی يا شيخ عبايی و ميرداماد كه جنبه ی فلسفه آميخته با عرفـان بـر ذهنشان غلبه دارد.


نتايج سياست هاي صفويان بر شعر و ويژگي هاي آن:

برخی گفته اند كه علت اشتهار شعر دوران صفوی به هندی اين است كه «هوادارن اين سبک در دوره ی صفوی به خاطر نوع رفتار و سلوک شاهان صفوی آرزومند زندگی در هند بودند.» (تاريخ كمبـريج1387 :ج 6 :162 )

غالـب نقـادان اين سبک نيز يكی از علل افول شعر دوره ی صفويه را حضور شاعران در هند می دانند؛ چنانكه دكتر قاسـم غنـی در نظرات سه گانه اش در مورد عيوب شعر صائب كه نماينده ی تمام عيار سبک هندی است می نويسد.

صائب تبريزی سه عيب دارد كه هريكی از آنها از نظر قضاوت ادب زبـان فارسـی به انـدازه يـک دنياسـت و اصـلاح آن غيـرممكن است:

صائب تبريزی

اول آنكه فارسی زبان مادری او نيست و غير فارس ممكن نيست به لطائف خاص زبان فارسـی پـی ببـرد، دوم آنكه در عهدی ميزيسته كه بدترين و مبتذل ترين دوره ادبی ايران است؛ يعنی دوره صفويه كه در تمام دوره طـولانی سلطنت آن سلسله، ده شعر خوب نمی توان پيدا كرد. سوم اينكه اين مرد مدتی از عمر خود را در هند گذرانده كه اگـر سعدی هم به آنجا رفته بود و رنگ هندی ميگرفت هذيان پيدا ميكرد!! » (غنی، 1377 ،ج7 :560 )

اما دليل مهاجرت شاعران به هند چه بود؟

آيا آنان صرفن كسانی بودند كه به طمع صله به هند ميرفتند؟

پاسخ آن است كه دربار هند برای بسياری از شاعران دارای جاذبه ای بود كه دربار صفوی فاقد آن بود؛ زيرا شاهان بابری اهل تسنن بودند و در مذهب نيز سخت گير نبودند؛ بلكه به عادت هنديان بسيار با تسامح و تسـاهل برخـورد ميكردند.

بسياری از شاعران مهاجر ايران نه بدليل انگيزه های مالی كه برای كسب آزادی های بيشتر و گاه برای فـرار از تهمت يا مجازات جلای وطن می نمودند.

«غزالی مشهدی» به سبب آنكه به وی تهمت بـد مـذهبی زده بودنـد بـه هند گريخت و مثنوی نقش بديع را براي عليقلی خان زمان به نظم درآورد و البته هزار دينار هم صـله گرفـت. (تركمان، 13 ،ج1 : ،219 )

افرادی چون پيامی كرمانی، نيازی سمرقندی و … هم از دسته ی مهاجرينی بودند كه برای فـرار از تهمت و در نتيجه مجازات نشدن از ايران راهی هندوستان شدند.

وقتی علامه ی مجلسی مولانا را كـافر و از ديـن خارج شده می داند (مجلسي، 1391 :587 )، تكليف امثال مسيحای كاشی و شاعران ديگر مشـخص اسـت؛ زيـرا در نظـر علمای صفوی، هر انديشه ای كه ذره ای با فكر حاكم بر آنان نخوانَد، ضلالت و اعتقادات فاسده است.

جز تنگناهـای مذهبی و عدم توجه صفويان به شعر غيرآيينی كه مخالف آن در هند وجود داشت، تمايل خود شاهان هندی كـه بـه نوعی يادآور غزنويان و علاقه ی آنان به گردآوری شعرا و دانشمندان در دربار است نيز عامل ديگری برای مهـاجرت به هند بود؛ ضمن آنكه ارتباط تجاری موثری نيز در اين دوره بين ايران و هند برقرار شده بود و آنانی كه از هنـد بـر ميگشتند، چنين جلوه مي دادند كه در هند بهشتی موعود منتظر شاعران است و هر نوع نقص و كاستی كـه در ايـران وجود دارد را می توان با سكونت در هند جبران نمود.

از خيال پردازی شعرا نيز نبايد غافل شويم؛ زيـرا اساسـن شـعر اين دوره با وسعت خيال همراه است و سرزمين هندوستان نيز از ديرباز مكانی برای پروبال دادن به خيالات شاعرانه بوده است.

بيشتر شعرای پارسی گوی هند نيز، ايرانيان مهاجر بودند و تنها امير خسرو دهلوی است كه شاعری تمـام هندی است و البته دوره ای هم كه او شعر می سرود، تطابقی با دوره ی صفويه نـدارد و در واقـع او محصـول عصـر تيموری است.

برخی منتقدان ادبی معتقدند كه حضور ايرانيان در هند و تشكيل سـبک هنـدی در واقـع نـوعی جبـر تاريخی است و ربطی به سياست های شاهان صفوی ندارد.

«حتی اگر تشيع هم با ظهور صفويه رسميت نمی يافت و دربار ايران نيز مانند دربار هند به شعر مدحی روی خـوش نشـان مـيداد بـاز هـم ايـن سـبک جلـوه گـر مـی شـد» (دشتی ،1379 :104 )

دلايل رشد سبک هندی و فارسی گويی در خارج از مرزهای ايران را می توان در چند مقاله بررسی كرد ولی آنچه بايد در اين جا مختصرن مورد اشاره قرار بگيرد عبارت است از اينكه:

صفويان برای تقويت مبانی دولت خود نيازی به مدايح شعراء نداشتند.» (زرين كـوب، 1386 :254 )

و اينكه دغدغه ی مردم آن زمان ايـران شـعر گـويی بـه شيوه ی سنتی نبود؛ بلكه به تأسی از شاهان ترک زبان صفوی، شعر به زبان های ديگر هم می توانسـت همانقـدر مهـم باشد كه شعر به زبان فارسی.

رشد و نفوذ ادبيات تركی در آن دوره بسيار است، جز خود شاه اسماعيل كه بـه تركـی شعر می سرود و نامه می نوشت و سام ميرزا كه در اين باره تذكره نوشـت، حبيبـی، محمـد امـين سـلطان تركمـان و برادرش محمد مومن بيگ به دو زبان تركی و فارسی شعر گفته اند و جز آن ها ميتوان از راغـب تبريـزی و عقيقـی شيروانی نام برد.

ليكن تمام اين تغييرات را نبايد ناپسند شمرد؛ زيرا دولت صفويه جريان های جديدی را نيز در شعر پی ريزی كرد كه گاه مثبت بود.

توجه شاهان صفوی در جنبه ی شعری بيشتر به شعر استادان پيشين ماننـد سـعدی و بويژه فردوسی بود؛ زبرا اشعار فردوسی می توانست روح حماسی را در ميان مردم تقويت كند و آنان را به مقابلـه بـا عثمانی تحريض كند.

يكی از نتايج اين توجيه، تولد شعر قهوه خانه ای در دوره ی صفويه است.

قهـوه خانـه در ايـن دوره يكی از مناصب مهم در دربار به شمار می رفت. (باستانی پاريزی، 1357 :187 ) و مردم در آنجا گـرد هـم جمـع می شدند و نوعی انجمن ادبی پديد می آوردند و بايد گفت كه نخستين انجمن هاي ادبی ايران در همين قهوه خانه هـا پديد آمد.

جلسات شعر قهوه خانه ای در دوره ی صفويه

نصرآبادی از شاعری به نام ملاغروری نام می برد كه ساكن قهوه خانه بـوده اسـت و خانـه نداشـته اسـت. (نصرآبادي، 1379 :439 )

در قهوه خانه نتيجه ی ديگری نيز حاصل شد كه آن شاهنامه خوانی بود و اين نيز تحولی مثبت به شمار ميرفت؛ كار تا آنجا پيش رفت كه برخی شاعران مانند نجاتی بـافقی و يـا مولانـا بيخـودی نيـز در نهايـت شاهنامه خوان شدند.

اين تاثير قهوه خانه بر مردم رفته رفته در شاهان هم اثر نمود و در منشات دربـاری نيـز اشـعار فردوسی بيش از هر شاعر ديگری مورد استفاده قرار گرفت. (پارسا دوست، 1388 :938 )

تنوع ويژگی هـای شـعر آن دوره نيز درخور توجه است؛ ماده ی تاريخ سازی در شعر دوره ی صفويه بسيار مورد علاقه ی شعرا بود و البتـه بجـز ارزش ادبی اين اشعار، اهميت تاريخی ماده تاريخ ساختن را نبايد ناديده گرفت.

برای مثال اشـعار خصـالی دربـاره ی قتل عام كُردان مكری در سال 1019 زمان دقيق وقوع آن را به ما نشان می دهد و اگر او ايـن كـار را انجـام نمـی داد سند ديگری در اختيار ما برای دانستن آن حادثه وجود نداشت. (ملا منجم،1366 :387 )

سبک هندی را به دليل تنوع عجيب آن نمی توان با هيچ دوره اي از تاريخ ادبيات مقايسه نمود. اگرچه برخي آنان با سبک بـاروک در ادب غـرب مقايسه كردند. (احمدي، 1383 :136 )


عاميانه شدن شعر به دليل بی توجهی شاهان صفوی (آرين پور، ج 1 ،از صبا تا نيما) و مهـاجرت ايرانيـان بـه هنـد برای بدست آوردن تسامح بيشتر. (رک: زرين كوب، 1379 :118 ) ويژگی های مهم اين دوره می باشند؛ ولی شعر صفويه به تأسی از سياست های دربار فقط در اين موارد خلاصه نمی شود بلكه:


1 .پيدايش فرهنگ نويی در هندوستان به تشويق شاهان آن ديار (صفا، 1378 ،ج 5 :368 )
2.به وجود آمدن دستور نويسی (همان: 394 )
3.خيال پردازی و مضمون يابی
4.توجه به تک بيت بجای كل شعر
5. تتبع و تقليد از آثار بزرگ گذشته

6.داستان سرايی جعلی يعنی به نظم در آوردن اشعاری در مورد داستان ها بدون داشـتن منبعـی معـين مثـل داسـتان سليمان و بلقيس.
7.رواج غزل وافول قصيده كه برخی آن را به دليل دور شدن شعر از دربار و رواج عرفان و تصوف دانسته انـد. (محمود و عابدی، 1380 :48)

8.معما سازی در حدی افراطی
9.در تنگنا قرار دادن خود به وسيله ی صنايع بديعی مثل اعنات
10.آلودگی اخلاقی بسياری از شاعران و مذكر بودن معشوق كه واسوخت را شكل داد و نمونـه ی كامـل آن اشـعار ملاطاهر نايينی است.
11.شعر گفتن تفننی علما و محترفه چنانكه تسلی شيرازی قماچی و مذاقي بزاز
12. مناظره و جواب گويی كه دوگونه داشت؛ يكی جواب گويی به شعرای هم عصر و ديگری جوابيه دادن و استقبال از شعر قدما كه با تفاخر همراه بود.
13.تغيير شكل تخلص و تقليدی شدن آن مثلن تخلص هايی با «ا» در اين دوره فراوان ديده می شـود مثـل «فايضـا»، «شهيدا» و….

14.عوض كردن مكرر تخلص شاعری، برای نمونه «رسمی» وقتی به هند رفت تخلص خود را به «فغفوره» تغيير داد و يا مسيحای كاشی كه چند گونه تخلص ميكرد و يا تجلی لاهيجی كه او نيز مانند رسمی تخلص خود را عوض نمود. نكته ای نيز در اينجا بايد گفته شود و آن اينكه تخلص شعرا گاه از مولد گرفته ميشد؛ ولی برای شـعرای آن زمان، مدت اقامت در شهری مهم تر از تولد يافتن در آنجا بود. و شعرای زيادی را برای اين گونه تخلص گـرفتن می توان مثال زد: ذوقی كاشی در اصل تركمان بود؛ ولی در كاشان مدتی مانده بود و تخلصش بـر خـلاف معهـود كاشی بود.
15.پرگويی كه در اين زمان نشانگر تسلط شاعر بود و درباره ی غواصی يزدی نوشته اند كـه روزی 500 بيـت شـعر ميگفت و 40 سال اين كار را انجام داد. (آرين پور، 1382 ،ج 1 ) و چندين ويژگی ديگر كه به تفصيل در كتب تاريخ ادبيات ذكر شده و البته چند ويژگی كـه در ايـن مقالـه آورده شده دارای تازگی است.


ادبيات دوره ی صفويه را ادبيات افول می دانند و اغلـب منتقـدين آن را بـه سياسـت هـای دولـت صـفوی نسـبت می دهند.

يان ريپكا در تاريخ ادبياتش علت اصلی را جدايی ايران از بين المللی بـودن و ايرانـی شـدن محـض شـعر دانسته است و قطع ارتباط بين ايران و همسايگان را از علل قطعی ضعف شعر شمرده اسـت. (ريپكـا، 1383 :525)

اين دلايل همه می تواند درست باشد؛ ولی آنچه اهميت بيشتری دارد را بايد در قرون قبل جستجو كرد.

ايران پـس از دو جنگ و كشتار عظيم؛ يعنی حمله ی مغول و يورش تيمور ديگـر اسـتاد بزرگـی در عرصـه ی شـعر و حتـی علـم نداشت كه بتواند آموزش های لازم را بـه شـاگردان منتقـل كنـد؛ بنـابراين شـاعران دوره ی صـفويه از تربيـت كـافی برخوردار نبودند و همين مسأله سبب سطحی شدن شعر شده است.

درست است كه بی تـوجهی دولـت صـفوی بـه شعر هنری، در افول ادبيات آن دوره مهم است؛ ولی اساسن طبع بلندی به همان دلايل كه گفته شد در ايـن زمـان بـه وجود نيامد كه بخواهد راهی دربار بشود يا نشود و نقش دولت صـفويه از ايـن منظـر در نـازل شـدن شـعر نـاچيز مينمايد؛ بلكه در كنار جنبه های منفی سياست های دين ورزانه صفويان، پديد آمدن جريان های تازه ی شعری و انتقال فرهنگ ايرانی به دور دست ها و ظهور شعر آيينی نتايج مثبت عملكرد دولت صفويه است كه متأسفانه اغلب ناقـدان از آن چشم پوشيده اند.

نتیجه گیری:

آنچه در اين مقاله به آن پرداختيم، بررسی نقش حكومت صفويه بر تغيير جريان های شعرو شاعری قرن دهـم بـود؛ روی كارآمدن اين دولت باعث شد كه شعر دوره ی صفويه، طريقی متفاوت با آنچه در گذشته از ادبيات ايران شاهد بوديم، پيدا كند.

حكومت صفويه كه با شاه اسماعيل اول پايه گذاری شد، تغييرات عمده و پايداری در فرهنگ و ادب ايران ايجاد كرد. تغيير مذهب رسمی كشور، عدم توجه به شعر مدحی، شـاعر بـودن و شـعر دوسـت بـودن اكثـر شـاهان صفوی و… عمده ترين مسايلی بود كه در روند تحولی شعر فارسی در اين دوران اثر گذار بـود.

دوره ی صـفويه، ماننـد يک رودخانه كه ناگهان بستری را كه سال ها در آن جاری بوده است را عوض ميكند، بسـتری جديـد پيـدا كـرد و تغييراتی اساسی را در شعر فارسی پديد آورد.

رشد شعر مذهبی و افول ديگر انواع شعر، ميل كردن شـعر بـه سـمت زبان عاميانه و گفتاری مردمان عادی، دور شدن شعرای حرفه ای از دربار و مهـاجرت آنـان بـه سـرزمين هـای ديگـر بخصوص هند، رواج شعر در ميان كسبه و محترفه، پديدآيی جريـان شـعری مـوازی بـا ايـران در خـارج از قلمـرو صفويان با ويژگی های خاص زبانی در هند و …

همه و همه از آن چيزی است كه بـر شـعر دوره ی صـفويه گذشـته است.

نویسنده: فرشید شیخی

منابع:

1.جكسون، پيتر و لورنس لاكهارت (1387) ،تاريخ ايران كمبريج، دوره صفوي، ترجمه تيمور قادري، تهران: انتشـارات مهتاب.

2. افوشته اي، محمود بن هدايت االله (1373 )،نقاده الآثار في ذكرالاخبار، تصحيح احسان اشراقي، تهران: انتشارات علمـي و فرهنگي.

3. باستاني پاريزي، محمدابراهيم (1391 )،بارگاه خانقاه در كوير هفت كاسه، چاپ دوم، تهران: نشر علم.

4. تنكابني، ميرزا محمد (1396ه.ق)، قصص العلماء، چاپ اول، انتشارات اسلاميه.

5. سيوري، راجر (1380 )،در باب صفويان، ترجمه رمضان علي روح اللهي، چاپ اول، تهران: نشر مركز.

6.پارسا دوست، منوچهر (1388 )،شاه عباس اول، چاپ اول، تهران: شركت سهامي انتشارات خوارزمي.

7. تركمان، اسكندربيگ (1364 )، عالم آراي عباسي، جلد 1 ،تهران: نشر طلوع و سيروس.

8. نصرآبادي، محمدطاهر (1379 )،تذكرهي نصرآبادي، به كوشش احمد يزدی، چاپ اول، يزد: انتشارات دانشگاه يزد.

9. جعفريان، رسول (1379 )،صفويه در عرصه دين فرهنگ، سياست، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، محل نشر قم.

10. محتشم كاشاني، علي بن محمد (1379 )،ديوان محتشم، به كوشش احمد بهداروند، چاپ اول، تهران: انتشارات زوار.

11. رجبي، محمدحسين (1388 )،آراء فقيهان عصر صفوي درباره تعامل با حكومت ها، مجله تاريخ و تمدن اسلامي، سـال پنجم شماره نهم.

12. افندي، عبداالله بن عيسي بيگ، رياض العلماء و حياض الفضلا، به اهتمام احمد حسيني اشكوري، قم مطبع الخيام.

13. غني، قاسم (1377 )،يادداشت هاي دكتر قاسم غني، به كوشش سيروس غني، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوار.

14. مجلسي، محمد باقر (1391ه.ق) عين الحياه، انتشارات اسلاميه.

15. دشتي،مهدي (1379 )،فراز و فرودهاي شعر فارسي در عصر صفوي، نشريه ادبيات و زبان ها، شماره 13.

16. زرين كوب، عبدالحسين (1386 )،نقد ادبي، چاپ هشتم، تهران: انتشارات اميركبير.

17. وحيدنيا، سيف الله (1366 )،تاريخ عباسي يا روزنامه ملاجلال منجم، تهران: انتشارات وحيد.

18. احمدي، نزهت (1383 )،سبك اصفهاني در دوره ي صفويه، فصلنامه فرهنگ اصفهان، شمارهي 27 و 28

19. آرين پور، يحيي(1382 )،از صبا تا نيما، تهران: انتشارات زوار.

20. محمود، سيد فياض، سيدوزيرالحسن عابدي (1380 )،تاريخ ادبيات فارسي در شبه قـاره ي هنـد، ترجمـه مـريم نـاطق شريف، چاپ اول، تهران: نشر رهمون.

21. ريپكا، يان (1383 )،تاريخ ادبيات ايران، ترجمه ي ابوالقاسم سري، چاپ اول، تهران: انتشارات سخن.

فرشید شیخی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *