Description
معرفی کتاب تونل
ادبيات و فلسفه بازتاب شرايط اجتماعي افراد و جامعهاي كه در آن زندگي ميكنند، است. در اين ميان رمانهايي با گرايش و سبك و سياق فلسفي، دريچهاي متفاوت از مفهوم ادبيات و فلسفه را به روي خوانندگان خود باز ميكنند. داستانهاي فلسفي جزء جداييناپذير دنياي ادبي ارنستو ساباتو هستند. او با ديدي روانشناسانه و فلسفي داستانهاي حيرتانگيزي دربارهي مسائل اخلاقي و اجتماعي بشر امروز نوشته است.
درباره کتاب تونل، اولین کتاب ارنستو ساباتو
تونل (The Tunnel) اولين رمان ارنستو ساباتو است. رماني كه با چاپ آن راه صد ساله را يك شبه رفت و اسم مؤلفش را در كنار بزرگترين نويسندگان ادبي قرن بيستم قرار داد. ساباتو در کتاب تونل داستان مردي به نام «كاستل» را از زبان خود روایت میکند كه به دنبال مفهومی دستنيافتني به نام عشق حقيقي است. «خوآن پابلو کاستل» نام شخصيت اصلي رمان ساباتو است. مردي كه نويسنده او را با دقت یک نقاش و وسواس یک روانشناس به تصوير كيشده و به شكلي موشكافانه به بررسی درون او و محیط اطرافش میپردازد. کاستل به دنبال عشق حقیقی است و مدام با خود در اين کشمکش است که آيا رابطهای که با ديگران برقرار میكند را ميتواند عشقی حقیقی بنامد يا نه؟
خواننده در نخستين جملات کتاب شاهد اعترافات كاستل است. او به صراحت بیان میکند همان کسی است که یکی دیگر از شخصیتهای رمان به نام ماریا ایریبارنه را کشته است. با این شروع، هر خوانندهای برای خواندن ادامهي داستان كنجكاو ميشود و کتاب را تا انتها زمين نميگذارد. اما در ادامه خواننده شاهد روندی آرام در پيشرفت داستان است. روندی که هرگز کلافهکننده نمیشود و او را تا پايان داستان همراه خود ميكشد. احساسات شخصيتهاي داستان در رمان ساباتو جایگاه اول را دارد. خرد و منطق ناتوان از کنترل احساسها، تنها وظیفه دارند احتمالات را بررسی کنند و ساباتو به آنها اجازه نميدهد به قلمرو احساس وارد شوند.
در بخشی از کتاب تونل میخوانیم
شب ناآرامی را گذراندم. نه میتوانستم طراحی کنم، نه نقاشی کنم. هرچند بارها سعی کردم چیزی را شروع کنم. برای قدم زدن از خانه بیرون رفتم. و ناگاه خودم را در خیابان کوریینتس یافتم. اتفاق بسیار عجیبی افتاد: جهان را با چشمانی رأفتآمیز و دلسوزانه میدیدم. این گفتهام را یادم میآید که میخواهم در نقل این داستان کاملا بیطرف باشم، و حالا میخواهم نخستین دلیل آن را با اعتراف به یکی از بدترین خطاهایم ابراز کنم. من همیشه با بیعلاقگی به افراد نگاه کردهام، حتی با نفرت و بیزاری _ بهخصوص به جماعتهای مردم. همیشه از کنار دریا در تابستان، از بازیهای فوتبال، از مسابقات، و تظاهرات بدم میآمد. نسبت به تنی چند از مردان و تک و توکی زنان محبتی احساس کردهام؛ بعضی از آن زنان را ستایش کردهام (من آدم حسودی نیستم)، با بعضی دیگر احساس همدلی واقعی داشتهام. نسبت به کودکان همیشه با محبت و دلسوزی برخورد کردهام (بهخصوص وقتی با تلاش ذهنی سخت سعی کردهام فراموش کنم که یک روز آنها هم بزرگسالانی مانند دیگران میشوند). ولی به طور کلی نوع بشر همیشه به نظرم نفرتانگیز رسیده است. برایم اهمیتی ندارد که به شما بگویم که بعد از مشاهدهی ویژگی خصلتی خاص سراسر روز نمیتوانستم غذا بخورم. یا در هفته نقاشی کنم. باورکردنی نیست که تا چه حد درجهی آزمندی، حسادت، کجخلقی، ابتذال، مال اندوزی _ به طور خلاصه طیف گستردهی صفاتی که شرایط رقتبار ما را تشکیل میدهد _ میتواند در چهره، در طرز راه رفتن، در نگاه بازتاب یابد. فقط طبیعی به نظر میرسد که پیش از چنین برخوردی، آدم نخواهد غذا بخورد یا نقاشی کند _ یا حتی زندگی کند. با اینهمه میخواهم این را روشن کنم این صفت برای من افتخارآمیز نیست. میدانم که این نشانی از غرور و خودپسندی است، و نیز میدانم که آزمندی و مال اندوزی و حرص و ابتذال غالبا نقطهی خوشایندی در قلب من یافتهاند. ولی همانطور که گفتهام میخواهم این قصه را با بیطرفی کامل روایت کنم، و بر این گفتهام همچنان پابندم.
شابک:۹۷۸۹۶۴۴۴۸۲۹۵۳
Reviews
There are no reviews yet.