Description
معرفی کتاب تنگ اهریمنی
راوی که در طول داستان اسمی از او برده نمی شود، به سخنان دوستش، داگلاس، گوش می دهد که نوشته های معلمه قبلی را برای او می خواند. کسی که داگلاس ادعا می کند او را می شناخته ولی اکنون مرده است.
نوشته درباره ماجرای استخدام معلمه ای جوان توسط مردی است که سرپرستی برادرزاده هایش (مایلز و فلورا) را پس از مرگ والدینشان بر عهده دارد. او بیشتر وقتش را در لندن می گذراند و تمایلی به آوردن بچه ها پیش خودش ندارد.
پسر، مایلز، در یک مدرسه شبانه روزی تحصیل می کند در حالی که خواهر کوچکترش فلورا در روستایی در اسکس زندگی می کند و توسط خانم خانه داری به نام گروس سرپرستی می شود. صاحبکار جدید معلمه، عموی مایلز و فلورا، اختیار کامل بچه ها را به دست او می سپارد و …
خلاصه کتاب تنگ اهریمنی
آغاز کار را مثل يك سلسله پروازها وسقوطها ، مثل بازی الله کلنگ بین خلجانات بجا و بیجا بخاطر می آورم. از آنکه در شهر بقبول درخواست او برخاستم بهرحال دو روز بر من بد گذشت دوباره خود را مردد یافتم، مطمئن شدم که اشتباه کرده ام.
در این حال روحی ، ساعات طولانی مسافرت با دلیجان را گذراندم و دلیجان که دائم تکان میخورد و بالا و پائین میپرید مرا به ایستگاهی رساند که در آنجا، میبایست درشکه ایرا که از خانه فرستاده میشد ببینم.
یمن گفته شد ، اینوسیله راحت سفارشی بوده است و من ، اواخر بعد از ظهر آن روز ژوئن ، ديدم يك درشكه تك اسبة جادار منتظرم است در آن ساعت، در آن روز با صفا، سواره عبور کردن از میان روستا که گفتی تابستان آن مرادوستانه خوش آمد میگوید، چنان بود که شکیبائی مرا تر و تازه نگهداشت و ما وقتی بخیابان پیچیدیم، باخوشی و گشایشی مواجه شدیم که شاید چیزی نبود جز عکس العمل مرحله ای که خوشی ما توی آن چال افتاده بود تصور میکنم که نگران یا گرفتار دلهره، چیزی بس ملالت بار بودم که وقتی با آن منظره برخورد کردم بنظرم بسیار شگفت آمد.
جبهه وسیع وروشن ، پنجره های باز و پرده های تازه و دو نفر خدمتکار چشم براه را چون یادگاری بسیار خوش آیند در نظر دارم؛ بر آن چمنزار و گلهای درخشان وخش وخش چرخ درشکه سنگ ریزه ها ونوك خوشه مانند درختان را که بر فراز آن کلاغان حلقه زده و رو بآسمان طلائی غار غار میکردند بخاطر می آورم. این صحنه چنان شوکتی داشت که با کلبه محقر خود من از زمین تا آسمان تفاوت میکرد ، و در آستانه در فوراً خانم مؤدبی پیدا شد که دست دختر کوچکی را بدست داشت و تواضعی زنانه و چنان آراسته بمن کرد که گفتی سالها خانم خانه بوده ام یا میهمانی عالیقدر هستم.
شابک:
9786004360807
Reviews
There are no reviews yet.