Description
معرفی کتاب حقیقت دموکراسی
کتاب حقیقت دموکراسی نوشتهٔ ژان لوک نانسی و ترجمهٔ پویا ایمانی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب حقیقت دموکراسی
حقیقت دموکراسی از سه متن تشکیل شده که ژانـ لوک نانسی درباب مسائلی چون معنا، حقیقت و آیندهٔ دموکراسی به رشتهٔ تحریر درآورده است.
نخستین و طولانیترین این جستارها، «حقیقت دموکراسی»، در اوایل سال ۲۰۰۸ و به مناسبت چهلمین سالگرد مه ۱۹۶۸ نوشته شده است.
در این جستار، نانسی نشان میدهد که چطور این لحظهٔ استثنائی و البته همچنان بحثانگیز در تاریخ فرانسه طرز فکر ما دربارهٔ سیاست و دموکراسی را بهطور ریشهای و از بیخوبن دگرگون کرد.
جستار دوم، «معناهای دموکراسی»، که به مرور مفاهیم و معناهای مختلف دموکراسی (از روسو تا توکویل و مارکس) میپردازد و سپس تعریف خاص خود از دموکراسی را با توجه به این تعاریف قدیمیتر پیشنهاد میکند.
و بالأخره جستار نهایی، «آیا همهچیز سیاسی است؟»، که در آوریل ۲۰۰۰ به رشتهٔ تحریر درآمده، بسیاری از مضامین مطرحشده در دو جستار نخست را پی میگیرد.
خواندن کتاب حقیقت دموکراسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای فلسفهٔ سیاسی و علوم سیاسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حقیقت دموکراسی
«عبارتی بر فراز افق اندیشهٔ ما شناور است، عبارتی که میگوید همهچیز سیاسی است. این عبارت را میتوان از راههای بیشماری بیان یا درک کرد:
یا از منظری توزیعی (که در آن اجزا یا عناصر مختلفِ وجود مشترک، هر یک به نحوی از رکن یا عنصر بهاصطلاح «سیاسی» ای ناشی میشوند که خود در گام بعد در جایگاه انحصاری اشاعه و انتشار یا تراگذری قرار میگیرد)،
یا در شکل تسلط و سیطره (که بر اساس آن، در وهلهٔ نخست و در وهلهٔ نهایی، این سپهرِ «سیاسی» است که فعالیت باقی سپهرها را تعیین یا اداره میکند)،
و یا دست آخر، از چشمانداز یکپارچگی و ادغام یا انضمام (که بر اساس آن، جوهر وجود کلاً و ذاتاً سیاسی است). در هریک از این موارد، لحن و شیوهٔ بیان یا تلقی میتواند معذب، حاکی از تسلیم، تأییدآمیز، و یا اعتراضآمیز باشد.
اما این عبارت، پیش از آنکه بهسادگی و بهشکلی مبهم بر فراز افق «شناور» باشد، اصل بنیادینِ تفسیری مطلقاً مدرن بود.
بیشک، این اصل بنیادین خود آن افق را طی دورهای بسیار طولانی تعیین کرد و تحکیم بخشید ــ احتمالاً از ۱۷۸۹ تا زمانهٔ خود ما، گرچه ما خودمان نمیتوانیم بفهمیم آیا «زمانهٔ خود ما» همچنان محدود به این افق هست یا نه.
(با این حال، عبارت یادشده نه فقط نظر یا شعار اَشکال مختلف فاشیسم، بلکه همچنین شعار انواع گوناگون کمونیسم هم بود: بهرغم تفاوتهای فراوانشان، شکی نیست که این شعار در واقع نقطهٔ تلاقی این نظامها هم بود.)
برای اینکه در این یادداشت کوتاه خیلی هم روی شرایط و دوران پیشامدرن معطل نشویم، بگذارید به ذکر همین نکته بسنده کنیم که:
سیاست در عهد باستان بههیچرو «فراگیر و تمامیتساز» نبود، زیرا قدما، که بیشک سیاست را اختراع کردند، آن را صرفاً در بستر و بر زمینهٔ شهر «مردمان آزاد» میفهمیدند،
یعنی در بستر شهری که ذاتاً تفاوتبنیاد بود و نه «تمامیتساز». صرف مسألهٔ بردهداری، بههمراه نتایج و پیامدهای اقتصادیاش، ما را از فهمِ، برای مثال،
جایگاه «ساختمانی» سیاست در اندیشهٔ ارسطو و نسبتاش با طرز فکری چون «همهچیز سیاسی است» باز میدارد.
در این فضای سیاسی، زندگی انسان آزاد در پولیس اهدافی جز اهداف و غایات نظام سیاسی را پی میگیرد (برای مثال، bios theoretikos، فراغت زندگی اندیشمندانه)، به همین ترتیب،
پولیس هم بر شالودهٔ بنیانهایی فروسیاسی استوار است (نظام بردهداری و تداوم و بقای آن در وهلهٔ اول بر مبنای واحدهای خانوادگی ممکن شد).
سیاست دولتملتهای حاکم هم به نوبهٔ خود بر اساس رابطهای با تقدیر یا غایت مشترک همگان و یکایک افراد استقرار یافت که همواره سیاست را نادیده میگیرد
و به نحوی از آن فراتر میرود (غایتی مذهبی یا نمادین) ــ گرچه، از جهتی دیگر، همین حاکمیت به نوعی «سیاست تمامیت» [la politique en totalité] انجامید که نهایتاً تبدیل به سیاست دولتملتهای مدرن شد.»
Reviews
There are no reviews yet.