توضیحات
کتاب شازده کوچولو برای نخستین بار در ماه آوریل سال 1943 به زبان انگلیسی و فرانسه در آمریکا منتشر شد. این کتاب یکی از محبوبترین کتابهای تاریخ است و در سراسر دنیا طرفداران فراوانی دارد. داستان لایه لایهی این کتاب، طوری نوشته شده است که خواننده با هر بار خواندنش نکتهای جدید دربارهاش دریابد، به همین دلیل است که بسیاری از منتقدین و استادان دانشگاه پیشنهاد میکنند که این کتاب را باید چندین بار در فواصل زمانی مطالعه کرد.
کتاب شازده کوچولو یکی از موفقترین و پرفروشترین کتابهای تاریخ هم بوده است. این کتاب توانسته است به فروش بیش از 140 میلیون نسخه در سراسر دنیا برسد و به بیش از 300 زبان دنیا ترجمه شده است. تاکنون بارها و بارها اقتباسهای هنری مختلفی از کتاب شازده کوچولو شده است؛ کتاب صوتی، کتاب الکترونیکی، تئاتر، نمایش، اجرای اوپرا، اجرای باله، ساختن عروسک و انیمیشن تنها تعدادی از این اقتباس ها هستند.
خلاصه داستان کتاب شازده کوچولو:
داستان کتاب شازده کوچولو دربارهی ملاقات خلبانی با یک موجود کوچولوی دوست داشتنی است. این خلبان همان نویسنده ی کتاب آنتوان سنت اگزوپری است، او در یکی از سفرهایش به آفریقا، در صحرای آفریقا سقوط میکند و در آنجا شازده کوچولو را ملاقات میکند. داستان شاعرانه و عاشقانه شازده کوچولو از جایی شروع میشود که در سیاره ب 612 که سیارهی شازده کوچولو است گیاهی متفاوت در بین علفها رشد میکند. گلی که در این داستان نقش معشوق را بازی میکند. شازده کوچولو که عاشق گل سرخ میشود در مسیر سفر قرار میگیرد، سفری که در جست و جوی دوست به زمین میرسد. شازده کوچولو در سفرش با ساکنان هفت سیارک همنشین میشود و از آدمهای هر سیاره حقیقتهایی دربارهی زندگی میآموزد.
اگرچه عمر اگزوپری کم بود و از چهل و چهار تجاوز نکرد اما همین فرصت کوتاه باعث شد تا او آثار ارزشمندی مثل: «هوانورد»، «زمین انسانها»، «نامه یک گروگان»و «پرواز شبانه» را از خود به جا بگذارد. اگزوپری، نه تنها خلبانی شجاع، وطنپرست و مبارزی ضدفاشیسم بود بلکه تجربههای زندگیاش به عنوان خلبان در رمانها و داستانهای لطیف و خیالانگیز او منعکس شده است.
بخشی از کتاب شازده کوچولو:
شازده کوچولو گفت: ولی تو گریه خواهی کرد!
روباه گفت: درست است.
-پس حاصلی برای تو ندارد.
-چرا دارد. رنگ گندم زارها…
سپس گفت:
– برو دوباره گل ها را ببین. این با خواهی فهمید که گل خودت در جهان یکتاست. بعد برای خداحافظی پیش من برگرد تا رازی به تو هدیه کنم.
شازده کوچولو رفت و دوباره گل ها را دید. به آنها گفت:
شما هیچ شباهتی به گل من ندارید، شما هنوز هیچ نیستید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما هم کسی را اهلی نکرده اید. روباه من هم مثل شما بود. روباهی بود شبیه صدهزار روباه دیگر. ولی من او را دوست خودم کردم و حالا او در جهان یکتاست.
و گل ها سخت شرمنده شدند.
شازده کوچولو باز گفت:
شما زیبایید، ولی جز زیبایی هیچ ندارید. کسی برای شما نمی میرد. البته گل مرا هم رهگذر عادی شبیه شما می بیند. ولی او یک تنه از همه شما سر است، چون من فقط او را آب دادهام، چون فقط او را زیر حباب گذاشتهام، چون فقط برای او پناهگاه با تجیز ساختهام، چون فقط برای خاطر او کرمهایش را کشتهام، چون فقط به گِلهگزاری او با به خودستایی او یا گاهی هم به قهر و سکوت او گوش دادهام. چون او گل من است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.