No products in the cart.

دانلود کتاب ایراندخت اثر بهنام ناصح

25.000 تومان

کتاب ایراندخت، نوشته بهنام ناصح، اثر برگزیده جایزه گام اول، کتاب شایسته تقدیر پانزدهمین دوره جشنواره کتاب فصل و نامزد نهایی جایزه شهید حبیب غنی پور به چاپ…

Categories: ,

Description

معرفی کتاب ایراندخت 

کتاب ایراندخت، نوشته بهنام ناصح، اثر برگزیده جایزه گام اول، کتاب شایسته تقدیر پانزدهمین دوره جشنواره کتاب فصل و نامزد نهایی جایزه شهید حبیب غنی پور به چاپ پنجم رسید. چاپ چهارم این کتاب در بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران عرضه و در روزهای پایانی نمایشگاه کتاب تمام شد.

«ایراندخت»، نخستین اثر داستانی ناصح و درباره دختری به نام «ایراندخت» و جوانی به نام روزبه است. این داستان با الهام از شخصیت های تاریخی دوران ساسانی و در موقعیت هایی با نگاه به برخی رویدادهای آن دوره و واگویه های ذهنی قهرمانان داستان روایت شده است. وقایعی که هر دو شخصیت این رمان با آن ها مواجهند، در نهایت به کاوشی درونی می رسد که به درجاتی از تعالی معنوی آن ها می انجامد.

قسمت هایی از کتاب ایراندخت:

_ماه بانو از وقتی که به یاد می آورد گشتاسب این گونه بود؛ بی عقل بود اما بی آزار. دو سال از ماه بانو بزرگتر بود و آن طور که می گفتند در کودکی از بام افتاده بود و انگار دیوی در جانش رخنه کرده باشد، هیچ مغ و هیچ داروی مغانه ای در او کارگر نیفتاد و از آن به بعد دیوانه شد. ماه بانو آهسته گفت: «این هم از بخت من است.» و با مشت کوبید بر گلوله خمیر. «این طوری نزن وقتی نان شد دندانمان را می شکند.» و باز دندان های شکسته اش را نشان داد. چه طور آمدی داخل؟ در باز بود. ماه بانو با خود غر زد: «باز این گیس بریده در را پشت سرش نبسته. از بس که هول است. نمی دانم کجا رفته، قرار بود مثلا آتش بیاورد.» آتش زبانه می کشید و ایراندخت به آن چشم دوخته بود. آتش بود و گرما، اما روزبه نبود. ریش های پیرمرد به رنگ جامه سفیدش، کنار آتش به سرخی می زد و چشم هایش، اگرچه سوی شعله ها بود، اندیشه ای که در سرش شعله می کشید جهان را مقابلش تیره و تار می کرد. بدخشان پیر هم در فکر روزبه بود؛ یگانه پسرش. آتشکده تازگی ها خلوت تر شده بود و پیرمرد به تنهایی عادت داشت. سال ها همدمش بوی دود چوب بود و صدای ترق ترق سوختنشان. نسیمی وزید، شعله برافروخته تر شد و دسته ای از موهای صاف و نرمش روی پیشانی اش افتاد و همین او را به دنیا بازگرداند. «چه می خواهی دخترم؟!» نمی دانست این دختر چه مدت است که به او زل زده. بدخشان با خود گفت: «چه پرسش ابلهانه ای! در آتشکده چه می خواهند جز آتش؟» ایراندخت می خواست بگوید «روزبه» اما گفت: «آتش.»
_تا ساعتی هیچ کدام حرفی از روزبه نزدند. ایراندخت انگار بخواهد با چشم هایش تمام فضای خانه را اندازه بگیرد به دنبال ذره ذره های یادگارهای روزبه در ذهنش می گشت و با خود تجسم می کرد: «حتما او از اینجا رد می شد. شاید هم اینجا. ممکن است آن جا اتاقش باشد.» هیچ وقت فکرش را نمی کرد این قدر به روزبه نزدیک باشد و این همه دور. چراغی زیبا و چند بطری و آبگینه لب طاقچه چیده شده بود….
شابک:
978-6005941098

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “دانلود کتاب ایراندخت اثر بهنام ناصح”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

You may also like…