Description
معرفی کتاب بن هور
کتاب بن هور نوشته لیو والاس، نویسنده و ژنرال نظامی آمریکایی در طول جنگهای داخلی است. بر اساس این رمان فیلم مشهوری به کارگردانیویلیام وایلر محصول سال ۱۹۵۹ نیز ساخته شده است که در سال ۱۹۶۰ برنده ۱۱ جایزه اسکار شد. این کتاب ترجمهٔ حسن نامدار است. بنهور نگاهی داستانی دارد به فضای اجتماعی پیش از پیامبری حضرت مسیح(ع).
درباره کتاب بن هور
جوانی اشراف زاده و خوشسیما که دارای روحیه عدالت ستیزی و جنگاوری است در اورشلیم همراه با مادر و خواهرش زندگی میکند. او در پی یک اتفاق درگیر مسائلی میشود و بهترین دوستش به او خیانت کرده و مادر و خواهرش را زندانی و خودش را بهعنوان برده در کشتی به دریا میفرستد. پس از چند سال در پی اتفاقی که در یکی از سفرهای دریایی برایش رخ میدهد جان ناخدا را نجات میدهد و از آن پس بهعنوان پسرخوانده ناخدا زندگی میکند. بن هور که در پی یافتن خانواده و انتقام از دوستش مسلا است با انسانهای شریفی آشنا میشود و اتفاقات گوناگونی میافتد تا اینکه حضرت مسیح به پیامبری برگزیده میشود و این امر زندگی بن هور را نیز در مسیر جدیدی قرار میدهد.
کتاب بن هور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهایی با درونمایهٔ ادیان پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب بن هور
«از روزی که بنهور از خواهر و مادرش جدا شده بود، هیچ کس از آن دروازه وارد یا خارج نشده بود. مردد بود آیا مثل سابق در بزند یا نه. بعد از قدری تأمل، فهمید اینکار بیهوده است. با اینحال از وسوسهای که در این مورد به او دست داده بود، نمیتوانست جلوگیری کند. شاید امراه صدای در را شنیده و از یکی از پنجرهها سر بیرون کند. سنگی از زمین برداشت، روی پلهای مقابلِ در قرار گرفت و سه بار در زد. صدای در زدن در همان عمارت منعکس نمیشد، دوباره شروع به در زدن کرد. باز خبری نشد. آنگاه به کوچه آمد و نگاهی به پنجرهها کرد، اما از پنجرهها نیز کسی سر بیرون نیاورد. آنگاه از شمال بهطرف عمارت رفت. در آن قسمت چهار پنجره بود که از آنها هم کسی سر بیرون نکرد.
سپس بهطرف جنوب رو آورد. در آنجا درها مهر و موم شده و روی آنها نوشتهای بود. در مقابل نور ماه که کاملاً میتابید، کتیبه آن قسمت را خواند. تنها کاری که کرد این بود که تختهای را که حاوی نوشته بود از روی در کند، و تا آنجا که دستش قوت داشت بهطرف خندق پرتاب کرد و روی پله نشست و برای پادشاه جدید دعا کرد و از خداوند خواست که در ظهورش شتاب کند. خستگی آن راه دراز در گرمای تابستان او را در همان پای پله به خواب عمیقی فرو برد.
در همان موقع دو زن از خیابان از طرف برج آنتونیا پایین آمدند و به قصر هور رسیدند. آنها دزدکی جلو آمده و قدمهای لرزانی بر میداشتند و اغلب میایستادند تا ببینند آیا صدایی میآید یا نه. در زاویه یکی از ستونها یکی از آنها به دیگری گفت: «این خانه ماست، تیرزا!»
Reviews
There are no reviews yet.