Description
معرفی کتاب بیگانگان در خانه
کتاب بیگانگان در خانه رمانی پلیسی – جنایی است که بر پایه مسائل روانشناسی به نگارش درآمده، ژرژ سیمنون به عنوان استاد نشان دادن سیاهیهای قلب آدمی، داستان قتلی مشکوک را خلق میکند که در آن چند نوجوان مظنونین اصلی قتل هستند.
بیگانگان در خانه داستان زندگی مردی است که سالهای زیادی حتی در خانه خودش هم احساس بیگانگی میکند؛ درست از وقتی که همسرش، او و فرزند مشترکشان را تنها گذاشت و از خانه رفت.
داستان در موقعی رخ میدهد که 18 سال از این جدایی گذشته و شخصیت اول داستان هنوز درگیر خاطرات گذشته خود است و دنیایش به اتاق خواب، کتابخانه و اتاق ناهارخوریاش محدود شده.
او به ندرت با فرزندش که هم اکنون 18 سال سن دارد گفتگو میکند و از این رو نام کتاب بیگانگان در خانه (Strangers at home) نامیده شده است؛ بیگانگانی که در واقع ساکنان آن خانه هستند.
روژیسار دادستان شهر مولن در پاریس است. لورسا پسرعموی همسر دادستان، با رفتار خاص خود، در شبی متوجه مردی نیمهجان در خانهاش میشود و رفته رفته مرد جان میبازد.
او همراه منشی دادگاه، کمیسر پلیس و مأموران شهربانی برای کشف معمای قتل به خانه لورسا میروند و در پی جستجوهایی که انجام میدهند به کینۀ جوانان و کشته شدن یکی از آنها پی میبرند که به خانواده «لورسا» مربوط است.
ژرژ سیمنون (Georges Simenon) از شناختهشدهترین نویسندگان آثار پلیسی – جنایی است که در سال 1903 در کشور بلژیک به دنیا آمد و در آغاز فعالیت حرفهای خود نویسندهای با آثاری عامه پسند بود.
پس از مدتی روش داستاننویسی او تغییر کرد و «بازرس مگره» به شخصیت اصلی اغلب داستانهای پلیسی او تبدیل شد. سیمنون در مجموع حدود 200 رمان منتشر کرده است.
از این نویسنده بلژیکی – فرانسوی تاکنون آثاری چون «امضای مرموز»، «شبی در چهار راه»، «کارد و طناب»، «مرگ در پاریس»، «شکیبایی مگره»، «دلواپسیهای مگره»، «مگره میترسد» و «مسافری که با ستاره شمال آمد» به فارسی ترجمه شده است.
در بخشی از کتاب بیگانگان در خانه میخوانیم:
نمىخندید، حتى لبخندى هم در گوشه لباناش دیده نمىشد. چیزى که در سیمایش مشاهده مىشد احساس وجد و شعف و نشاط و شادى بود، که مانند حمام گرمى سراپاى او را فرا مىگرفت.
ساعت تقریبا یک بعد از ظهر بود. لورسا وارد اتاق ناهارخورى شد و در آنجا با کوتوله، که با عصبانیت مشغول چیدن میز بود مواجه شد. و بىآنکه خودش علت آن را بداند پشت به بخارى ایستاد.
آنگاه فین پس از آنکه چند حرکت از روى ناشکیبایى انجام داد، موقعى که در کشوى بوفه به جستجوى کارد و چنگال بود، و گویى با مگس سمجى رو به رو شده بود چنین غرغر کرد:
«خیال نمىکنم من زنگ زده باشم؟»
لورسا با حیرت و شگفتى نظرى به او افکند، و از اینکه او را تا این حد کوتاه قد، زشترو و بدجنس مىدید متعجب شد و چیزى نمانده بود که از خود بپرسد، «اصلاً این زن در خانه او چه مىکند» و
ضمنا متوجه شد کشویى که اکنون خدمتکار از آن کارد و چنگال بیرون مىآورد، همان است که سابقا دستمال سفرهها را در آن قرار مىدادند. و از اینکه تاکنون متوجه این تغییر نشده بود یکه خورد.
روزهاى دیگر، مانند زمانى که این منزل واقعا مسکونى بود منتظر صداى زنگ مىشد.
حتى پس از اینکه زنگ زده مىشد، چه بسا اتفاق مىافتاد که او یک ربع ساعت و گاهى بیشتر در اتاقاش مىماند و ناگهان متوجه مىشد که باید به محل ناهارخورى که در آنجا نیکول در انتظار او به خواندن روزنامه اشتغال داشت برود.
شابک:
978-964-351-688-8
Reviews
There are no reviews yet.