Description
معرفی کتاب خاطراتی از یک امپراتور
کتاب خاطراتی از یک امپراتور رمانی تاریخی به قلم رالف کورن گولد است که به قلم ذبیح الله منصوری به جامهی زبان فارسی درآمده؛ در این اثر مخاطب وقایعی خواهید بود که در یکی از حساسترین برهههای زندگی ناپلئون بناپارت، امپراتور شهیر فرانسه، حادث شدند.
درباره کتاب خاطراتی از یک امپراتور
ناپلئون بناپارت (Napoleon Bonaparte) نه فقط یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ فرانسه، بلکه یکی از نامدارترین و اثرگذارترین مردانِ تاریخ در تمامی اعصار است.
این نابغهی نظامی در سال 1804 به عنوان نخستین امپراتور فرانسه تاجگذاری کرد و تا سال 1815، در منصب خویش استوار باقی ماند.
دوران حکمرانی ناپلئون بر فرانسه، یکی از مهمترین برههها در تاریخ اروپای مدرن به شمار میرود. در این زمان وقایع شگرف بسیاری رقم خورد؛ وقایعی که اغلب، از اقدامات متهورانهی ناپلئون بناپارت ناشی شدند.
ناپلئون، به سان اغلب جهانگشایان تاریخ، سرنوشتی تراژیک داشت. با این حال، تأثیر اقدامات او چنان ژرف و پردامنه بود که شخصیت او، صرف نظر از دستاوردهای نهاییاش، بدل به الگویی الهامبخش برای هنرمندان، داستاننویسان، و حتی فیلسوفان و متفکران شد.
چنانکه امروزه، با مرور تاریخ ادبیات غرب، به آثار بسیاری برمیخوریم در نگارش آنها، مستقیم یا غیرمستقیم، از شخصیت ناپلئون بناپارت الهام گرفته شده است.
یکی از بهترین نمونهها در میان این قبیل از آثار، کتاب خاطراتی از یک امپراتور (Robespierre)، نوشتهی رالف کورن گولد، است.
کتاب خاطراتی از یک امپراتور ذیل ژانر «رمان تاریخی» طبقهبندی میشود. در این اثر مخاطب داستان زندگی ناپلئون بناپارت، در حد فاصل سالهای 1810 تا 1821خواهید بود؛
یعنی بازهی زمانیای که در آن ناپلئون تصمیم خود مبنی بر لشکرکشی به روسیهی تزاری را فاش ساخت؛ اندکی بعد، بدان جامهی عمل پوشانید؛ و در نهایت، در پی همین تصمیم دیوانهوار، امپراتوری خویش را در آستانهی زوالی محتوم یافت.
البته داستانِ کتاب خاطراتی از یک امپراتور نه حول محور هجوم فرانسهی ناپلئونی به روسیه، بلکه پیرامون ماجرای عاشقانهی ناپلئون با ماری لوئیز، دختر امپراتور اتریش، میگردد؛ ماجرایی که در نهایت به ازدواج این دو، و زاده شدن ناپلئون دوم، منجر گشت.
کتاب خاطراتی از یک امپراتور به قلم پرتوانِ ذبیح الله منصوری به زبان فارسی ترجمه شده.
کتاب خاطراتی از یک امپراتور مناسب چه کسانی است؟
علاقهمندان به رمانهای تاریخی مخاطبین اصلی کتاب خاطراتی از یک امپراتور از رالف کورن گولدند.
با رالف کورن گولد بیشتر آشنا شویم
رالف کورن گولد (Ralph Korngold) به سال 1882، در لهستان دیده به جهان گشود، و به سال 1964، در ایالات متحدهی آمریکا، چشم بر دنیا فرو بست.
گولد پیش از ورود به عرصهی ادبیات در زمینهی تجارت فعالیت داشت. عمدهی شهرت ادبی او از نگارش زندگینامههایی مبسوط و مفصل دربارهی دو شخصیت برجستهی تاریخ فرانسه (روبسپیر و ناپلئون بناپارت) ناشی میشود.
رالف کورن گولد اصالتاً لهستانی بود؛ با این حال بیشتر عمر خود را در دو کشور هلند و آمریکا سپری کرد. او علاوه بر نگارش داستان و زندگینامه، در عرصهی مطبوعات نیز فعالیتهایی مهم و شایان توجه داشت.
کتاب خاطراتی از یک امپراتور بهترین اثر ترجمهشده از این نویسنده به زبان فارسی است.
در بخشی از کتاب خاطراتی از یک امپراتور میخوانیم
باتهورست، وزیر جنگ انگلستان دستور داده بود که افسر نگهبان انگلیسی که در خود لونگود بهسر میبرد، میباید روزی دومرتبه یکی صبح و دیگری شام ژنرال بناپارت را ببیند و با رؤیت او مطمئن شود که وی نگریخته است.
دریاسالار کاک برن، این دستور را بادقت، بهموقع اجرا نمیگذاشت؛ برای اینکه میدانست که ناپلئون نمیتواند از جزیرۀ سنت هلن بگریزد
و به این اکتفا مینمود که روزی یکمرتبه اومارا، طبیب ناپلئون (که شرح مربوط به او گذشت) وی را ببیند و به کاک برن گزارش بدهد که او را دیدم، ولی هود سون لاو بعدازاینکه حاکم جزیره شد،
تصمیم گرفت که دستور باتهورست را بهدقت بهموقع اجرا بگذارد؛ یعنی پاپل تون، افسر نگهبان انگلیسی روزی دوبار ناپلئون را ببیند:
یکی صبح و دیگری شام. ناپلئون که فهمید حکمران جدید تصمیم دارد که ارادهاش را بر او تحمیل نماید، خود را نه به پاپل تون، افسر نگهبان نشان داد نه به اومارا!
مدت چهل و هشت ساعت هیچیک از آن دو نفر نتوانستند که امپراتور را ببینند و ازقضا در آن مدت ناپلئون به مناسبت سرماخوردگی استراحت میکرد و لزوم استراحت هم او را وادار مینمود که از اتاق خارج نشود.
روز سیام آوریل 1816، طوری هود سون لاو از بیاطلاعی از حال ناپلئون مضطرب شد که تصمیم گرفت به لونگود برود و خود او را ببیند.
ساعت چهار بعدازظهر، حکمران جزیره وارد لونگود گردید و درخواست ملاقات امپراتور را کرد و ورودش را به ناپلئون اطلاع دادند.
ناپلئون روی نیمکت راحتی دراز کشیده بود و وضع چشم او و بینی و رنگ چهرهاش نشان میداد که کسالت دارد و گفت که هود سون لاو را وارد کنند.
وقتی لاو وارد شد، امپراتور پرنخاست ولی یک صندلی به او نشان داد و گفت بنشینید و حکمران نشست و اظهار کرد چون شنیدم شما کسالت دارید،
آمدم که از حال شما بپرسم و بگویم که اگر میل دارید دکتر «بکستر» را نزد شما بفرستم و دکتر بکستر انگلیسی که یک پزشک نظامی است، بهطوری که من آزمودهام، مردی دانشمند و طبیبی حاذق میباشد و شما را معالجه خواهد کرد.
Reviews
There are no reviews yet.