Description
معرفی کتاب خانه ی خودمان
شاید وجود پول، آدمها را به خوشبختی نرساند، اما نبود آن حتما زمینهی بدبختی را فراهم میکند! سینتیا کادوهاتا با نوشتن کتاب خانه ی خودمان داستان زندگی یک خانوادهای ژاپنی را روایت میکند که برای بهدستآوردن رفاه بیشتر در آمریکا، مجبورند سخت تلاش کنند.
اما، موانعی همچون بیماری دخترشان و بیپولی، آنها را در مسیر بسیار دشواری برای رسیدن به هدفشان قرار میدهد. این اثر جوایز ارزندهای را از آن خود کرده که یکی از آنها مدال نیوبری است.
دربارهی کتاب خانه ی خودمان
کتاب خانه ی خودمان (Kira-Kira) اثری خواندنی و جذاب است که سینتیا کادوهاتا (Cynthia Kadohata) آن را به رشتهی تحریر درآورده. این کتاب روایتی ساده و شفاف را از اولین آرزوی هر انسانی بیان میکند: اینکه خانهای متعلق به خودش داشته باشد!
لین و کتی، دو خواهر ژاپنیتبار هستند که به همراه والدینشان در آمریکا سکونت دارند. آنان به دنبال داشتن یک زندگی مرفه، تصمیم میگیرند از آیوا به جرجیا مهاجرت کنند، اما به مرور زمان میفهمند که رسیدن به رفاه بیشتر، نیازمند کار بیشتر است.
آنها با دیدن پدر و مادرشان که مجبورند شبانهروز تلاش کنند تا بتوانند سرپناهی برای خودشان داشته باشند، متوجه میشوند که داشتن یک خانه شخصی یا رسیدن به پول بیشتر، بسیار دشوارتر از چیزی است که فکرش را میکنند.
در میان این دغدغهها، لین بیمار میشود و بهگفتهی پزشک بیماری او بسیار جدی است و باید هر چه زودتر درمان را برای او آغاز کنند. پدر و مادر کتی و لین که تا کنون هیچ پولی از کسی قرض نکردهاند، مجبور میشوند برای تامین هزینه درمان لین وام بانکی بگیرند و
این سرآغاز مشکلاتی است که دانهدانه خودشان را نشان میدهند! آیا آنان موفق میشوند از پس این مشکلات بربیایند و به آرزویشان برسند؟
سینتیا کادوهاتا تلاش کرده است تا با نوشتن کتاب خانه ی خودمان، مسائل و مشکلات یک خانوادهی مهاجر را در آمریکا نشان دهد. این داستان از زبان کتی تعریف میشود و روایتی معصومانه را از زاویهی دید این شخصیت داستان ارائه میدهد.
او در حقیقت دختری است که خواهر بزرگترش را بسیار دوست دارد. کتی برعکس لین تنبل و بازیگوش است؛ اما این ویژگیها چیزی از دوستداشتنی بودنش کم نمیکند.
او نگاهی اسطورهای و ستایشگرانه به لین دارد و هر دو به شکلی عمیق، سرشار از آرزوهای پاک کودکانه هستند.
گفتنیست که کار ترجمهی کتاب خانهی خودمان بر عهدهی شقایق قندهاری بوده است.
جوایز و افتخارات کتاب خانه ی خودمان
- برندهی مدال نیوبری در سال 2005
- برندهی جایرهی آسیا و پاسیفیکامریکن برای ادبیات جوانان، در سال 2005
- نامزد جایزهی کتاب گنبد طلایی ورمونت در سال 2006
نکوداشتهای کتاب خانه ی خودمان
- یک داستان فراموشنشدنی. (سانتیگو یونیون تریبون)
- این رمان میدرخشد. (پاپلیشرز ویکلی)
- این کتاب یک گفتوگوی دوستانه با کسانی است که آدمهای دوستداشتنی زندگیشان را از دست دادهاند یا از این واقعه میترسند. (بوکلیست)
کتاب خانه ی خودمان برای چه کسانی مناسب است؟
اگر از جمله نوجوانانی هستید که به خواندن داستان و رمان علاقهمندید و داستانهایی از ادبیات ژاپن علاقهمند است، کتاب خانه ی خودمان انتخاب مناسبی برای شماست.
با سینتیا کادوهاتا بیشتر آشنا شویم
سینتیا کادوهاتا نویسندهای ژاپنیتبار است که در سال ۱۹۵۶ در شیکاگو به دنیا آمد. او مدرک کارشناسیاش را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی گرفت.
کادوهاتا پس از فارغالتحصیلی در کارگاههای نویسندگی دانشگاههایی همچون پیتسبورگ و کلمبیا شرکت کرد. اولین اثری که از این نویسنده منتشر شد، داستان کوتاهی بود که در سال 1986 در مجلهی نیویورکر به چاپ رسید.
کتاب خانه ی خودمان مشهورترین اثر سینتیا کادوهاتا به شمار میرود.
در بخشی از کتاب خانه ی خودمان میخوانیم
به گمانم تنها بهانهاش برای نوشتن چنین داستانی این بود که خودش عاشق این بود که کنار دریا زندگی کند. عشق و علاقهی لین به دریا، یکی از مواردی بود که هرگز نظرش دربارهی آن عوض نشد.
اولین خواستهاش ورود به دانشگاه بود و خواسته و آرزوی دومش، که همیشه مشتاقانه در انتظارش بود، زندگی کنار دریای کالیفرنیا بود. آرزو و خواستهی سومش هم این بود که صاحبِ خانه بشویم که این یکی، بزرگترین آرزوی مادرمان هم بود.
تقریباً، تمام هفتهها مثل هم میگذشتند. مدرسه خستهکننده بود و مشق نوشتن هم کسلکننده. اما بازی کردن با خواهر و برادرم کلی کِیف داشت. درواقع روزهایمان همینطور یکنواخت و بدون هیچ اتفاق غیرمنتظره و خاصی سپری میشد.
همهی تغییر و تحولها، از زمستانی شروع شد که من ده سال و نیمه شدم. در یکی از روزهای ماه ژانویه که هوا به شکلی غیرعادی گرم بود، پس از پایان مدرسه، با تمام بر و بچههای همسایه، وسطی بازی میکردیم و مثل همیشه مسئولیت بازی به عهدهی لین بود.
او گفت: «کتی، تو آن جا بایست و توشی تو اینجا بایست.» و به این ترتیب جای همه را مشخص کرد. بعد هم یکی از پسربچههای کوچک را انتخاب کرد که وسط بایستد.
پسربچه توپ را بهطرف لین پرت کرد که البته چون لین خیلی فِرز و باهوش بود، گرفتن توپ برایش کاری نداشت. با این حال، وقتی توپ پایین آمد، به سینهی لین خورد و او همانطور که تلوتلو میخورد عقبعقب رفت.
همه خندیدند به جز من. چشمهای خواهرم کمی لوچ شدند و باز هم همهی بچهها خندیدند. من که لین را بهتر از هر کسی میشناختم، اصلاً نخندیدم.
گفتم: «لی… این!» و سراسیمه به طرفش دویدم. با اینکه کمی تلوتلو میخورد گفت: «من حالم خوب است.»
شابک:
978-600-353-124-6
Reviews
There are no reviews yet.