Description
معرفی کتاب خورشید همچنان می دمد
کتاب خورشید همچنان می دمد اولین کتاب ارنست همینگوی، نویسنده مشهور آمریکایی است که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. این رمان جزو صد رمان برگزیده آمریکایی است و همچنین جزو آثار پرفروش و مهم همینگوی نیز محسوب میشود. در سال ۱۹۸۳ روزنامه نیویورک تایمز طبق گزارشی اعلام کرد که این کتاب از سال ۱۹۲۶ تا آن سال هر سال تجدید چاپ می شده است. در حال حاضر هم کتابهای همینگوی جزو آثاری هستند که سالهاست در سراسر جهان به زبانهای مختلف ترجمه و منتشر میشود.
موضوع داستان کتاب همچنان میدرخشد درباره مسافرت گروهی آمریکایی و انگلیسی مقیم فرانسه از «نسل گمشده» به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی پامپلونا است. این داستان از زبان مردی روایت میشود که براثر زخمی از دوران جنگ جهانی اول عقیم شدهاست. بکسوری یهودی و مردی ثروتمند از اعضای دیگر گروهاند. وجود زنی جذاب در این گروه نیز موجب رقابت و درگیری بین اعضای گروه میشود. حضور یک زن زیبا معمولا در داستانهای همینگوی نوعی ابزار برای تصویر مسائلی مثل عشق، مرگ، زندگی و دنیای مردانه است.
جنگ جهانی اول بسیاری از مفاهیم اجتماعی و اخلاقی را تغییر داد. دیگر باورها، اعتقادات و ارزشها مثل قبل نبود. این جنگ باعث شد تا مفهوم مرد بودن هم در جامعه آمریکا تغییر کند. چون خشونتی که جنگ در بر داشت شانس زنده ماندن سربازان را کمتر میکرد و شجاعت ویژگی همه نبود. در واقع جنگ تعاریفی که در گذشته از مرد بودن وجود داشت را کم رنگ و ضعیف کرده بود. در این رمان هم میبینیم که جیک به نوعی تغییرات این چنینی را نشان میدهد و به خاطر جنگ مردانگیاش را از دست میدهد. جیک از این موضوع احساس ناراحتی میکند اما نمیتواند از این حس فرار کند و درست این موضوع زمانی برای او دردناک میشود که برت شخصیت دختر داستان به او پاسخ منفی میدهد.
همینگوی در این داستان به شکل ماهرانهای تاثیر جنگ را بر افراد و در جامعه را نشان میدهد. با اینکه در این داستان میبینیم که جنگ باعث تضعیف مرد بودن شده اما تنها جیک در این رمان نیست که متاثر از این موضوع باشد. در حقیقت همینگوی تمامی سربازانی را که از جنگ بازگشتهاند را به همین شکل نشان میدهد؛ اما شگرد نویسنده در شرح این افراد در گذر قصه است. به عنوان مثال در جایی از داستان میبینیم که سربازهای از جنگ برگشته با تمسخر کوهن و رفتارهای او میخواهند ضعفها و ترسهای خود را پنهان کنند.
درباره ارنست همینگوی
ارنست میلر همینگوی نویسنده بزرگ و صاحب سبک آمریکایی در سال 1899 به دنیا آمد. او همچنین برندهی جایزهی نوبل ادبیات است. پدر همینگوی پزشک و مادرش معلم آواز و پیانو بود و طبع هنری آنها ارنست را از کودکی به ادبیات علاقهمند کرد.
همینگوی جزو نویسندگانی است که زندگیاش از دوران نوجوانی با جنگ گره خورد. بعد از دبیرستان گزارشگر یک ماهنامه شد و بعد در جنگ جهانی اول داوطلب خدمت در ارتش شد اما به دلیل ضعف بینایی معاف شد و در عوض به عنوان راننده آمبولانس صلیب سرخ در نزدیکی جبههی ایتالیا خدمت کرد. در سال 1918 مجروح شد و چندین ماه در بیمارستان بود.
خبرنگاری و داستاننویسی دو مشغله اصلی او بعد از جنگ بودند. همینگوی که بیشتر در پاریس زندگی میکرد بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ به شهرت رسید چرا که در سال ۱۹۲۵ با انتشار مجموعه داستان «در زمانهی ما» سبک و قلم خاص همینگوی باعث تاثیرگذاری او بر ادبیات مدرن قرن بیستم شد. شهرتی که حاصل قدرت بیان و توصیف او در داستانهایش بود.
همینگوی بیشتر عمر خود را جسورانه در پی ماجراجویی بود؛ از سفرهای گردشی گرفته تا حضور در جنگ جهانی و جنگ داخلی اسپانیا و ماهیگیری و شکار همگی از تجربیات ناب همینگوی بودهاند که جای پای آنها در داستانهای او وجود دارد.
جنگ داخلی اسپانیا در سال 1936 با شورش نیروهای ضد دولتی به فرماندهی ژنرال فرانسیسکو فرانکو شروع شد. جنگی خونین که تبعات زیادی برای مردم این کشور داشت. زمانی که جنگ شروع شد، بسیاری از روشنفکران، گزارشگران، نویسندگان، عکاسان و حتی فیلمسازان برای ثبت وقایع در اسپانیا حضور داشتند. ارنست همینگوی از نویسندگانی بود که به عنوان خبرنگار جنگی و مشاور کارگردان در جنگ داخلی اسپانیا حضور داشت و در صف جمهوریخواهان علیه فاشیسم میجنگید چرا که باور داشت حق با جناح جمهوریخواهان است.
نویسندگانی معروفی مثل ارنست همینگوی و جورج اورول که در جنگ داخلی اسپانیا به عنوان گزارشگر حضور داشتند نه تنها با سلاح جنگ بلکه با سلاح قلم خود هم برای عدالت و حق جنگیدند و دست به خلق آثاری ماندگار از دل تاریخ جنگ اسپانیا زدند.
پیرمرد و دریا یکی از مهمترین و برجستهترین آثار همینگوی است که در سال 1952 منتشر شد و در سال 1954 برای همینگوی نوبل ادبی را به ارمغان آورد.
همینگوی در طول زندگی خود بیشاز 5 رمان و بیش از 50 عنوان داستان کوتاه نوشت. مردی که پدر داستاننویسی مدرن لقب داشت سر انجام در سال 1961 در اقدامی ناباورانه با تفنگ محبوبش خودکشی کرد.
در بخشی از کتاب خورشید همچنان می دمد میخوانیم:
ابرت کوهن زمانی قهرمان میان وزن مشتزنی بود. خیال نکنید این عنوان روی من تاثیر زیادی گذاشته است. ولی در نظر کوهن خیلی اهمیت داشت. او به هیچچیز مشتزنی نمیبالید و راستش از آن بدش هم میآمد؛ اما آن را با دقت و مشقت فراوان یاد گرفته بود تا در برابر حس حقارت و شرمندگی نسبت به رفتاری که با او در مقام یهودی میشد، مقابله کند. او وقتی میدانست میتواند هرکسی را که در برابرش قد علم میکند، با ضربهای کارش را تمام کند، به آرامش درونی میرسید؛ و چون پسری بسیار نازنین و خجالتی بود، به جز باشگاه در هیچ جا با کسی مبارزه نمیکرد. او شاگرد ارشد اسپایدر کلی بود. اسپایدر کلی به تمام شاگردان جوان خود یاد داده بود تا مثل سبک وزنها مبارزه کنند، مهم نبود که صدوپنج پوند باشند یا دویست وپنج پوند؛ اما به نظر میرسید که او کوهن را برای هر موقعیتی آماده میکرد. او خیلی فرز بود. کارش چنان خوب بود که اسپایدر فوراً او را به مسابقههای زیادی فرستاد. همیشه خدا هم دماغش را روی صورتش صاف میکردند. این کار باعث شد تا بیرغبتی کوهن به مشتزنی بیشتر شود. ولی به نوعی غریب، در درونش ارضاء میشد و این امر به یقین زخم دماغش را بهبود میبخشید. آخرین سالی که در پرینستون بود، به مطالعه زیاد روی آورد و عینکی شد. تا آنجا که من یادم میآید هرگز کسی از هم دورههای او را ندیدهام که او را یادش باشد. آنها حتا یادشان نمیآمد که او قهرمان میان وزن مشتزنی است.
من به آدمهای ساده و رک، به خصوص وقتی که داستانهایشان عین هم باشد، اعتمادی ندارم و همواره بدگمان بودم که رابرت کوهن حتا قهرمان میان وزن مشت زنی بوده باشد. شاید اسبی دماغ او را له کرده یا مادرش از چیزی ترسیده بود. ممکن است وقتی تازه پا میگرفته، به جایی خورده. ولی آخر سر کسی را پیدا کردم که از زبان اسپایدر کلی صحت موضوع را تایید کرد. اسپایدر کلی نه تنها کوهن را فراموش نکرده بود، اغلب جویا بود که چه اتفاقی برایش افتاده است.
Reviews
There are no reviews yet.