Description
معرفی کتاب عشق و مرگ
اسماعیل فصیح در کتاب عشق و مرگ پنج سال نخست زندگی دانشجویی “جلال آریان” در آمریکا را به تصویر کشیده است.
این کتاب روایت بسیار نزدیکی به زندگی خود آقای فصیح دارد و خود آقای فصیح هم این مطلب را تایید نموده است. در شروع این کتاب نویسنده ورود ” جلال آریان ” را به آمریکا اوایل مهر 1335 اعلام می کند در صورتی که در رمان شراب خام که اولین رمان نویسنده است ورود “جلال آریان ” را تابستان 1328 اعلام می کند.
خلاصه کتاب عشق و مرگ
ارباب حسن آریان ساکن بازارچه درخونگاه علاوه بر همسر و فرزندانی که در داستان دل کور بحثش شد، یک زن دیگر به علاوه 4 فرزند داشته که یکی از آنها جلال آریان است. کتاب عشق و مرگ داستان زندگی جلال است.
جلال با سختی زیاد روانه آمریکا شده تا شیمی بخواند و در آنجا با دختری نروژی به نام آنابل آشنا می شود دختری که عشق زندگی جلال می شود.
داستان با شرح زندگی “پروفسور فراهام” استاد شیمی جلال آغاز میشود. مردمی که در نخستین سالهای دبیرستان به دختری دل میبندد و پس از چندی با او ازدواج میکند. این پیوند به رغم نازایی زن چهل سال به طول میانجامد و پس از آن هر دو پروفسور و همسرش میمیرند.
داستان با دلباختگی جلال به دختری نروژی الاصل ادامه مییابد که به ازدواج جلال و “آنابل” منجر میشود.
این در حالی است که همسر جلال به هنگام اولین وضع حمل به همراه کودکش میمیرد و جلال به اجبار با کشتی کویین ماری سابق، در مدت زمان چهارده شبانه روز از امریکا به اروپا و سپس به ایران باز میگردد تا در ایران بماند و تدریس کند.
خواندن کتاب عشق و مرگ را به همه طرفداران قلم اسماعیل فصیح پیشنهاد می کنیم.
بخشی از کتاب عشق و مرگ :
از شروع ترم اول سال سوم شنیدم فرانسيس هوتاری دیگر به کالج نمی آید. ترک تحصیل کرده و در همان بانک پدرش به کار می پرداخت. چیز دیگری که آن سال خانم مارگریت و بخصوص دکتر آلمر فراهام را خوشحال کرد، این بود که متوجه شدند من در اتاق زیرزمینی کذائی ام قاب عکس کنار تختخوابم را عوض کرده ام. عكس فرانسيس هوتاری نبود. و جای آن عکس تازه خواهرزاده ی قشنگم ثریا را که اخیرا فرنگیس از آبادان فرستاده بود، در همان قاب گذاشته بودم.
ظاهرا فرانسیس هوتاری دست و دلباز، از زندگی من بیرون رفته بود. در واقع چند ماه بعد از دوستان دختر همشاگردی خود شنیدم که در قسمتهای شمالی سنت پال با یک کارمند خیلی بلند قد و لندهور از کارمندهای بانک ازدواج کرده و به آرزویش رسیده است. دو سه شبی در هفته را که دیوید تیلور به دلوث نمی رفت به اتفاق هم شام می خوردیم و به سالهای بعد از تحصیلات فکر می کردیم.
من نمی خواستم قبل از گرفتن فوق لیسانس به ایران برگردم و از طرفی از سنت پال و زیرزمین آلمر و مارگریت هم کمکم خسته شده بودم. خانواده ی تیلور یک شرکت مواد شیمیایی و داروئی در برکلی، شمال سانفرانسیسکو، به نام بنیاد تیلور داشتند، یک بار دیوید پیشنهاد کرد که من از همان ژوئن ۱۹۶۰ پس از فارغ التحصیلی با او به برکلی بروم که هم برای برادرش کار کنم و هم در کلاسهای شبانهی دانشگاه کالیفرنیا فوق لیسانسم را بگیرم.
شابک:
9648351627
Reviews
There are no reviews yet.