Description
معرفی کتاب پوست انداختن
خواندن بعضی از کتابها راحت نیست و نیازمند تفکر بسیار است. نویسندگان در این نوع کتابها با هدف به فکر فرو بردن خواننده داستان را روایت میکنند. تکههای مختلف داستانی با مضامین مختلف در جای جای رمان قرار گرفته است و خواننده اگر میخواهد کل داستان را درک کند باید وقت بسیاری برای خواندن رمان بگذارد.
کتاب پوست انداختن نوشته کارلوس فوئنتس یکی از این دست کتابهاست. کتاب دارای لایههای گوناگون است و نویسنده سعی کرده است با ایجاد این لایهها و کمک گرفتن از خرده داستانهای گوناگون تغییر شخصیتها را بررسی کند و پوست انداختن آنها را توجیه کند. اما جذابیت کتاب در این است که مخاطب باید برای پی بردن به داستان کتاب با نویسنده همراه شود، در لایههای مختلف کتاب تفکر کند و تکههای پازل را خودش در کنار هم بچیند.
خلاصهای از کتاب پوست انداختن
داستان کتاب پوست انداختن، روایت همسفر شدن 4 شخصیت از مکزیکو سیتی به سمت ساحل دریای «وراکروز» است. خاویر به همراه همسرش الیزابت سوار بر اتومبیل فرانس و ایزابل چهار شخصیت اصلی داستان هستند. خاویر، استاد دانشگاه است که به دلیل رمانی که در دوران جوانی نوشته بود توانست بورس تحصیلی دانشگاه نیویورک را بدست آورد. در دوران تحصیلش با الیزابت دختری آمریکایی آشنا شد و با او ازدواج کرد. خاویر و الیزابت سالهای سال است که با همدیگر زندگی میکنند اما روابط صمیمانهای با یکدیگر ندارند. الیزابت در جست و جوی عشق است در حالیکه خاویر به دنبال موفقیت دوباره در عرصه نویسندگی است. فرانتس، زاده چکسلواکی و تحصیلکرده معماری است. ایزابل نیز دختری جوان و از شاگردان خاویر است.
در مسیر به دلیل خراب شدن ماشین، هر چهار شخصیت مجبور به اقامت در هتلی کوچک در شهر باستانی «چولولا» میشوند. راوی نیز در شهر حضور دارد و داستان را روایت میکند…
کارلوس فوئنتس؛ نویسنده داستانهای لایه به لایه
کارلوس فوئنتس، نویسنده و سیاستمدار مکزیکی است که در سال 1928 متولد شد. پدر او از سیاستمداران مکزیک بود به همین دلیل او زندگی کردن در کشورهای مختلفی را تجربه کرد. مدتی اقامت در آمریکا سبب شد تا با زبان انگلیسی نیز آشنا شود.
فوئنتس پس از پایان تحصیلاتش، شغل پدرش را ادامه داد و به عنوان سفیر در کشورهای مختلف فعالیت کرد. اما بعد از اینکه دانشجویان مکزیکی در سال 1968 توسط ارتش به گلوله بسته شدند، از سمت خود در سفارت استعفا کرد.
فوئنتس به عنوان یکی از مطرحترین نویسندگان اسپانیاییزبان شناخته میشود و دارای احترام بسیار زیادی بین سیاستمداران و اهالی ادبیات است. پس از فوت او در سن 83 سالگی رییسجمهور وقت مکزیک، «فلیپ کالدرون» از او به عنوان افتخار مکزیک و نویسندهای جهانی یاد کرد.
با توجه به تم سیاسی که فوئنتس داشت، بیشتر داستانهای او درونمایه سیاسی دارد. او با استفاده از وقایع سیاسی به خصوص شرایط سیاسی مکزیک، قصههای خود را روایت میکرد. فوئنتس آثارش را به صورت لایهبهلایه مینوشت و در آنها تاریخ مکزیک و اساطیر نقش ویژهای داشتتند. او با سبک نویسندگی منحصربهفردش که برای فهم بهتر داستان خواننده را همکار خود قلمداد میکند، جان جدیدی به ادبیات مکزیک داد و به عنوان نویسندهای جهانی خود را مطرح کرد.
فوئنتس درباره شیوه نوشتنش اینگونه توضیح میدهد: «من نویسنده صبحگاهی هستم. از ساعت هشت و نیم شروع میکنم و به نوشتن با قلم تا ساعت دوازده و نیم ادامه میدهم و بعد میروم شنا، سپس برمیگردم و ناهار میخورم و بعد از ظهر کتاب میخوانم. بعد هم میروم پیادهروی تا برای نوشتن روز بعد آماده شوم. قبل از اینکه مشغول نوشتن شوم باید تمام کتاب را در ذهن داشته باشم… دقیقا میدانم قرار است چه اتفاقی رخ بدهد، کم و بیش همهچیز ثابت میماند. در این مواقع عنصر غافلگیری را درون خودم قربانی میکنم.»
کتاب پوست انداختن را چه کسانی بخوانند؟
با توجه به چند لایه بودن داستان و اشارات مکرر به اسطورههای یونانی و لاتین، خواندن کتاب نیاز به دقت و حوصله فراوان دارد. علاوه بر این، با توجه به درونمایه رمان، خواندن آن به نوجوانان نیز توصیه نمیشود. اما رمان قطعا برای کسانیکه به دنبال یک اثر برجسته برای کشف کردن و تفکر هستند بسیار لذتبخش خواهد بود.
در بخش هایی از کتاب پوست انداختن میخوانیم:
امروز وقتی شما چهار نفر وارد شدید هرچه دیدید خیابانهای باریک کثیف بود و خانههای به هم چسبیدهای که همه شبیه هماند، همه یک طبقه، همه دیواری بی روزن با دری بیش از حد بزرگ از چوب ترک خورده، همه با رنگ ناشیانه زرد و آبی. بله، میدانم، گهگاه خانهای هم بود که خبر از ثروت مالکش میداد، بنایی فاخر که پنجرههای رو به خیابانش آرایههایی را به رخ میکشید که مکزیکیها شیفته آناند، نردههای آهنی و سایبانهای پارچهای با تیرکهای صلیب وار. اما، ایزابل، کجا بودند مردم نازنینی که پشت آن پنجرهها زندگی میکردند؟ آیا از خانههایشان بیرون آمدند تا ورود شما را خوشامد بگویند، یا این وظیفه را به غبار و کثافت و نکبتی وانهادند که گرداگرد شما را گرفته بود. زنان پا برهنه با چهرههای تیره پیچیده در شال، شکمهای سنگین آبستن، کودکان عریان، گله گله سگهای خیابانی، گله گله جانوران دورگه که به همه جا سر میکشند و به جایی نمیروند. بعضی زرد، بعضی سیاه، همه سرگردان، همه وامانده، بی نای و نفس، گرسنه، بدنهای پوشیده از زخم و کک را میخارانند، به دنبال پس ماندهای سر در زبالهدانها میکنند، افلیج، زار و نزار، با چشمهای مورب قرمز زرد چرکابه ریز که نژاد گرگیشان را برملا میکند، پوزههای پر لیک و پیس، پشم ریخته، پوستی سخت و گر گرفته، وارفته و عاطل، که هماهنگ با نواخت کاهلانه این شهر وارفته عاطل زوزه میکشند. شهری که روزگاری پرستشگاه دنیای کهن مکزیک بود. چولولا شهر وامانده امروز، شهر به چرک نشسته امروز، در این یکشنبه یازدهم آوریل 1965، با سگان بیمار و زنانی با زهدانهای متورم که برهنه پا برخاک میگذارند و خاموش میخندند و رازهای لطیفهوار و لطیفههای راز وار را با هم واگو میکنند، با صدایی که به گوش نمیآید، کلماتی پراکنده، زنجیرهای از هجاهای گنگ و نارسا.
Reviews
There are no reviews yet.