Description
معرفی کتاب چاه به چاه
جملاتی از متن کتاب چاه به چاه
به کسی که به تو دروغ میگوید، به کسی که یک لحظه به تو میگوید مادر…! و لحظهی دیگر وقتی که تو از ترس به او اعتماد کردهای، الکی به تو اعتماد میکند، هرگز اعتماد نکن! به کسی که دو نوع زبان دارد، دو نوع صدا دارد، با یک زبان و صدا تو را میکوبد و با زبان و صدای دیگر تو را مزورانه میبوسد تا تو را آمادهی جوخهی اعدام بکند هرگز اعتماد نکن! (کتاب چاه به چاه – صفحه ۵۰)
یک چیز را میدانم. کشش من بسوی زندگی از کشش من بسوی مرگ به مراتب بیشتر است. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۵۰)
ما مردم را میپاییم، یک عده هم ما را میپایند، و بعد یک عدهی دیگر هم آنها را میپایند. در واقع میتوان گفت که ارتش و پلیس مردم را میپایند، سازمان امنیت ما و مردم را میپاید، یک عده از سازمان امنیتیها خود سازمان امنیت را میپایند، و آمریکاییها هم آنها را میپایند، و آمریکاییها را هم یک عده از خود آمریکاییها میپایند. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۷۵)
در این دستگاه اگر کسی وظیفهاش را انجام دهد، به خاطر وظیفهشناسی نیست، به علت ترس است. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۷۵)
اگر فردا دختر یا پسر آدم بزرگ شد و فهمید که پدرش رئیس زندان بوده، یا از آن سرهنگهای شهربانی و ارتش بوده که تا حال حداقل پنجاه نفر را به دست خودش شلاق زده، یا پنج شش نفر را در یک محاکمهی قلابی به اعدام محکوم کرده، چه میگوید؟ آیا خجالت نمیکشد از اینکه پدرش یک قاتل، یک شلاقزن حرفهای یا یک جلاد بوده؟ نمیدانم چکار بکنم. (کتاب چاه به چاه – صفحه ۷۶)
مادر میگوید: «پدرت میگوید که گاهی از دور، در پشت اولین ردیف درختهای جنگل، چند تا سایه را به چشم خود دیده است.» و بعد میگوید: «چشم این مرد دو متر آن ورتر را نمیبیند، چطور ممکن است پنجاه متر آن ورتر سایههای توی جنگل را ببیند؟» من میگویم: «مادر، شاید خواب میبیند، یا شاید کابوس دیده. یا شاید گذشته به یادش میآید!» مادر میگوید: «نه! نه! میدانم جریان چیست. منتظر عزرائیل است. دیگر رفتنش حتمی است. خواب کسانی را میبیند که پیش از او رفتهاند. خیلیها پیش از مرگ خواب دوستان و عزیزان مردهشان را میبینند. یا حتی در بیداری صداشان را میشنوند. یا احساس میکنند که صورتهاشان را میبینند. دیگر رفتنش حتمی است.» (کتاب چاه به چاه – صفحه ۸۲)
Reviews
There are no reviews yet.