Description
معرفی کتاب گریز دلپذیر
خاطرات کودکی همواره یادآور بازیهای خواهر و برادرها با هم است، اولین دوستان همهی ما خواهر و برادرهایمان هستند اما صمیمیت دوران کودکی با بزرگتر شدن کمرنگ میشود. اگر بخواهیم در قالب کلمات طمع شیرین کودکی را حسکنیم و این فضای نوستالژیک را دوباره تجربه کنیم کتاب گریز دلپذیر باظرافت بینظیری تصویری از کودکی را که از یادمان رفته است را بار دیگر به خاطرمان میآورد. آنا گاوالدا با قلم شیوا و روانش در کتاب گریز دلپذیر به سراغ تجدید خاطرهی کودکی چهار خواهر و برادر رفته است.
درباره کتاب گریز دلپذیر
داستان کتاب گریز دلپذیر روایت زندگی خواهر و برادرانی است که به دلیل مشغله و ازدواج از هم دور شدهاند ولی در یک مراسم عروسی دوباره دور هم جمع میشوند.
در این داستان شخصیتهای داستان در مهمانی تصمیم میگیرند چند ساعتی را به دور از مشغلههای دنیای بزرگسالان بگذرانند. این چهار خواهر و برادر به دنبال چشیدن دوبارهی طعم کودکی مهمانی را ترک میکنند و برای چند ساعت به دنیای کودکیشان برمیگردند.
آنها پس از مدتها دوباره کنار هم قرار میگیرند و صمیمیت از دست رفته را بار دیگر تجربه میکنند. گریز دلپذیر داستانی شخصیت محور است که میشود با شخصیتهای داستان همزادپنداری کرد و خود را جای آنان قرار داد.
گرانس یکی از خواهران است که داستان را تعریف میکند؛ لولا خواهر بزرگتر او به همراه دوبرادرشان سیمون و ونسان با بازگو کردن غمها و شادیهایشان داستان را شکل میدهند.
کتاب گریزدلپذیر با ترجمهی الهام دارچینیان را «انتشارات قطره» منتشر کرده است.
الهام دارچینیان مترجم جوانی است کتابهای زیادی را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرده است؛ از ترجمههای دیگر او میتوان به «خاطرات خفته» از «پاتریک مودیانو»، «داستان زندگی من» از «لائوشه» و «جشن بیمعنایی» از «میلان کوندرا» اشاره کرد.
الهام دارچینیان در ارتباط با رمان گریز دلپذیر میگوید :«گاوالدا در این کتاب هم با نوشتار صریح، واژهها و جملههای موجزش، مشاهدهگر سراپا چشم رویدادها و واقعیتهایی است که از نگاه ما دور میماند یا به نظرمان بیاهمیت میرسد، همانها که زیر بار روزمرگی مدفون شدهاند.
گاوالدا از نزدیک و با شیفتگی به انسانها نگاه میکند، آنها را دوست دارد، گویی برای کسانی هم که خواندن را دوست ندارند، مینویسد. چارچوب داستانی این اثر نیز چون آثار قبلی وی شخصیت_ محور و موقعیت_ محور است و باز هم بورژوازی و قراردادها و باورهای سترون کننده را به نقد میکشد و لحظههای زندگی واقعی را ارج مینهد.»
آنا گاوالدا، نویسنده پرآوازه فرانسوی
آنا گاوالدا (Anna Gavalda) در سال ۱۹۷۰ در شهر پاریس در خانوادهای هنرمند به دنیا آمد. پدر و مادرش هر دو هنرمند بودند و نقاشی روی ابریشم مهارت آنان بود. والدین آنا در نوجوانی او از یکدیگر جدا شدند و پس از آن او با خالهاش زندگی کرد. تغییر شرایط زندگی سبب شد آنا در کنار تحصیل در دبیرستان، به کارهای مختلفی از جمله فروشندگی، صندوقداری وگل آرایی مشغول شود. کار کردن او باعث شد آنا به درک نسبی از مسائل مختلف جامعه برسد و زودتر از همسنهایش بزرگ شود. هم زمان با کار، آنا گاوالدا تلاشش را برای ورود به دانشگاه کرد و از دانشگاه سوربن پذیرش تحصیلی گرفت. او پس از اتمام دانشگاه به تدریس مشغول شد و با یک دامپزشک ازدواج کرد. ثمرهی ازدواج آنها دو فرزند بود ولی علاقه و وابستگی بین آنها چندان پایدار نبود و موجب تداوم رابطهشان نشد و پس از چندی آنا از همسرش جدا شد.
آنا گاوالدا پس از جدایی از همسرش به طور جدی به نوشتن روی آورد و نخستین مجموعه داستانش را به نام «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» را منتشر کرد. «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» شامل دوازده داستان با درون مایهی عشق بود که به سرعت مورد توجه بسیاری قرار گرفت و به زبانهای مختلف ترجمه شد.
آنا گاوالدا به نوشتن ادامه داد و اولین رمانش به نام «من او را دوست داشتم» را سال 2002 منتشر کرد. کتاب روایت یک زن است که همسرش او را ترک میکند، زن به سراغ پدر همسرش میرود، پدر همسرش داستان عشق قدیمیاش را تعریف میکند. گفتوگو شکل گرفته بین این دو شخصیت بسیار گیرا و شبیه به سرنوشت رابطهی احساسی آنا گاوالدا است. «من او را دوست داشتم» بازتابی از زندگی عاطفی نویسنده است و او با تجربه از عشق خود نوشته است :«زندگی همین است… اراده راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید. مردی را دوست دارید، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستانی، در مییابید که او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.»
«۹۵ پوند آرزو» و «شکار و جمعآوری» دو کتاب دیگر از آنا گاوالدا است که شهرت جهانی او را بیشتر کردند به طوری که تا سال ۲۰۰۷ بیش از ۳ میلیون نسخه از کتابهای او در فرانسه به فروش رفت. او نوشتن را ادامه داد و داستان «گریز دلپذیر» که آخرین اثرش است را در سال 2009 منتشر کرد. آنا گاوالدا در این رمان کوتاه ماجراجوییهای کودکی را توصیف میکند.
در بخشی از کتاب گریز دلپذیر میخوانیم:
وقتی رسیدیم، آخرین بازدید از قصر شروع شده بود. مردکی سفیدرو مثل ماست وارفته، چرک و چروک با نگاهی یخزده، توصیه کرد در طبقه اول به گروه بپیوندیم.
گروه بازدید عبارت بودند از توریستهایی سرگردان، زنانی با رانهای وارفته، زن و شوهر آموزگاری که شبیه شیطانزدهها بودند، خانوادههایی جفتوجور، بچههایی نق نقو و یک مشت هلندی.
وقتی رسیدیم همه به سوی ما برگشتند. ونسان هنوز ما را ندیده بود. پشتش بود و با شور و حرارتی باورنکردنی درباره بالکن عمارتش توضیح و تفسیر میداد.
اولین شوک: یک کت آبی رنگ رنگ ورو رفته با پیراهن راه راه به تن داشت، دکمه سرآستین هم داشت، شال گردنی نازک در یقهاش فرو کرده بود، شلواری عجیب و غریب با پاچه پاکتی به پاداشت. ریشش را از ته زده بود و موهایش را با نمیدانم چه رو به عقب، به کف سرش چسبانده بود.
دومین شوک: هر چه دلش میخواست میگفت. پرت و پلا میگفت. این که این قصر از چند نسل پیش، متعلق به خانواده او بوده است. امروز در قصر تنها زندگی میکند در انتظار تشکیل خانواده است تا از نو خندقهای باغ را پر از آب کند.
میگفت قصر مکانی نفرین شده است چون مخفیانه ساخته شده، آن هم برای معشوقه سومین حرامزاده فرانسوی اول. معشوقه ، دخترکی کافر بوده که از عشق فرانسوا دیوانه شده و در آتش حسادت میسوخته، میگویند یکی از جادوگرهای قهار زمان خودش بوده است.
و خانمها، آقایان، امروز هنوز، شبهایی که ماه در ده روز اول قمری، حنایی رنگ میشود، صداهای بسیار عجیبی به گوش میرسد، انگار نوع عجیبی از پرندههای شکاری در سردابهای قصر به پرواز درمیآیند، سردابهایی که در گذشته به جای زندان از آنها استفاده میشد.
هنگام بازسازی آشپزخانهای که چندی پیش دیدید، پدربزرگم استخوانهایی پیدا کرد که تاریخشان به جنگهای صد ساله میرسید و نیز سکههایی که با مهر لویی نهم ضرب شده بوند. آن قالی را در سمت چپ میبینید؟ متعلق به قرن هفتم میلادی است.
Reviews
There are no reviews yet.