Description
معرفی کتاب گودی
کتاب گودی دومین رمان بلند جومپا لاهیری است. این رمان اولین بار سال 2013 در آمریکا منتشر شد و تحسین همگان را برانگیخت. منتقدان این رمان را با الفاظی چون جذاب، شگفت انگیز و قوی و به یادماندنی توصیف کردهاند. آنها همچنین به جومپا لاهیری القابی چون «یک نویسندهی آمریکایی عالی» و « نویسندهای در اوج هنری» دادهاند. رمان گودی اکتبر سال 2013 در لیست 5 کتاب پرفروش نیویورک تایمز قرار گفت.
کتاب گودی که داستان زندگی دو برادر بنگالی است مانند بقیهی رمانهای لاهیری به مفاهیمی مانند عشق و خانواده تاکید میکند. این رمان ۳۴۰ صفحهای داستان انتخابهای سرنوشت ساز آدمهاست.
کتاب گودی نامز جایزههای بسیاری شده است. این کتاب در لیست نامزدهای نهایی جایزهی «من بوکر» و «بیلیز» قرار گرفت و همینطور یکی از گزینههای دریافت جایزهی بین المللی کتاب داستانی هم بود. این کتاب سال 2015 برندهی جایزهی بین المللی «دی اس سی برای ادبیات جنوب آسیا» شد. این جایزه به کتابهایی که در جنوب آسیا نوشته شدهاند یا موضوع آنها کشورهای جنوب آسیا را در بر میگیرد داده میشود.
خلاصه داستان گودی
گودی داستان دو برادر هندی را روایت میکند. سوبهاش و اودایان در دههی 50 و 60 قرن بیستم میلادی در کلکته زندگی میکنند. لاهیری رمانش را با توصیف گودی گندهای آغاز میکند که دور تا دورش خانهها و آلونکهای روستاییان است. گودی در فصل بارانهای موسمی پر از آب میشود و سطحش را سنبلهای آبی میپوشانند. او سپس خواننده را با سوبهاش و اودایان آشنا میکند که در یکی از همین خانهها زندگی میکنند. جومپا لاهیری آرام آرام این دو برادر را معرفی میکند و به خواننده اجازه میدهد با خلقیات آنها و تفاوتهایشان آشنا شود.
سوبهاش و اودایان به دانشگاه میروند و سپس هریک از آنها مسیر خودش را برای زندگی انتخاب میکند. اودایان به جنبش کارگری «ناگزال» میپیوندد. در عوض سوبهاش که آرامتر و صبور تر است تحصیل در دانشگاه رودآیلند آمریکا را انتخاب میکند. کمی بعد پای زنی به داستان باز میشود. زنی به نام گوری که با اودایان ازدواج میکند. در ادامهی داستان جومپا لاهیری داستان این سه نفر را به زیبایی به هم پیوند میدهد و فراز و نشیب زندگیشان را برای خواننده ترسیم میکند….
درباره جومپا لاهیری؛ راوی مهاجران
جومپا لاهیری نویسندهی آمریکایی با ریشههای هندی است که سال 1967 در لندن به دنیا آمده است.پدرش مهاجری از بنگال غربی بود. جومپا لاهیری و خانوادهاش زمانی که او تنها دوسال داشت به آمریکا مهاجرت کرند و او دوران کودکی و نوجوانیش را در «کینگستون» گذراند. مادرش اصرار داشت فرزندانش با فرهنگ بنگالی بیگانه نباشند، بنابراین آنها مرتب با خانوادهشان در کلکته در ارتباط بودند.
جومپا لاهیری پس از پایان دبیرستان در کالج برناد دانشگاه کلمبیا در رشتهی ادبیات انگلیسی پذیرفته شد. لاهیری پس از فارغ التحصیلی تحصیلاتش را در دانشگاه «بوستون» ادامه داد و سال ۱۹۹۷ دکترای خود را در زمینهی «مطالعات رنسانس» از همین دانشگاه دریافت کرد. او مدتی در دانشگاه های «بوستون» و «مدرسهی طراحی رودآیلند» نویسندگی خلاق تدریس کرده است.
جومپا لاهیری از سال 1999 نویسندگی را به طور جدی آغاز کرد. او آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشته است. بیشتر داستانهای جومپا لاهیری در هندوستان اتفاق میافتد و قهرمانهایش بنگالی هستند.
جومپا لاهیری برندهی جوایز ادبی زیادی شده است. کمک هزینهی گوگنهایم، جایزهی ادیسون متکالف وجایزهی بهترین کتاب نیویورکر تنها گوشهای از این جوایز است. سال 2014 باراک اوباما، رئیس جمهور وقت آمریکا «مدال ملی علوم انسانی آمریکا» را به او تقدیم کرد.
جومپا لاهیری اکنون همراه همسر و فرزندانش در رم زندگی میکند و در دانشگاه «پرینستون» استاد نویسندگی خلاق است.
کتاب گودی در ایران
کتاب گودی در ایران ابتدا به نام «زمین پست» منتشر شد. این ترجمه را «منیژه جلالی» انجام داده و انتشارات البرز منتشر کرده است.
«امیر مهدی حقیقت» این کتاب را برای ناشر اختصاصی کتاب، نشر ماهی ترجمه کرده است. بر اساس آنچه در ابتدای کتاب آمده است جومپا لاهیری امتیاز نشر این کتاب به زبان فارسی را طی قراردادی به نشر ماهی واگذار کرده است. امیرمهدی حقیقت آثار دیگری از جومپا لاهیری را هم برای ماهی ترجمه کرده است. او هنگامی که تصمیم گرفت کتاب را ترجمه کند دربارهی آن گفته بود: « حالا که رمان را خواندهام، زمین پست را معادل چندان مناسبی برای The Lowland نمی بینم. با این همه، برای فکر کردن به بهترین معادل برای عنوان رمان، حالاحالاها وقت هست.» او در نهایت عنوان«گودی» را برای این کتاب برگزید.
در بخشی از کتاب گودی میخوانیم:
هفتهی بعد، بلا هم خواست مثل بقیهی بچههای مجتمع، خودش تا ایستگاه اتوبوس برود. همیشه یکی دو مادر بودند که میرفتندو به گوری گفتند با کمال میل حواسشان هست که همهی بچهها صحیح و سالم سوار اتوبوس شوند.
با این حال، همانطورکه بلا از پیادهرو جلو ساختمان میگذشت و از وسط چمن پایین میرفت، گوری یک چشمش به او بود. میز غذاخوری را جابهجا کرده بود که از پای پنجره مشرف باشد. اتوبوس همیشه سر ساعت میآمد. انتظارش فقط پنج دقیقع یا همین حدود طول میکشید. ظرفهای چیدهشدهی ناهار کف پیاده رو جای بچهها را در صف نشان میداد.
بابت این تغییر جزئی در روال صبحگاهی خوشحال بود. دیگر مجبور نبود لباس بپوشد، مجبور نبود از آپارتمان بیرون برودو با بقیهی مادرها اختلاط کند تا بعدش تازه بنشیند سر درس. واحد مستقلی با پرفسور ویس برداشته بود، کانت میخواند و کم کم برای اولینبار داشت آن را میفهمید.
یک روز صبح، بعد از یک شب بارندگی، هنوز باران سبکی میآمد. ظرف ناهار بلا را دستش داد و راهیاش کرد. روبدوشامبر انداخته بود- هنوز لباس خواب تنش بود. روز تا ساعت سهی بعدازظهر مال خودش بود، تا وقتی که مدرسهی بلا تمام میشد و اتوبوس پیادهاش میکرد و بلا از وسط چمن برمیگشت.
ولی امروز، یک دقیقه بعدتر، در خانه تقه خورد. بلا برگشته بود.
چیزیی جا گذاشتی؟ کلاه بارونیت رو میخوای؟
نه.
چیه پس؟
بیا ببین.
الان کار دارم.
بلا دستش را کشید. مامان بیای ببینی.
گوری روبدوشامبر و دمپاییها را درآورد و بارانی و چکمه پوشید. از ساختمان بیرون رفت و چتر باز کرد.
بیرون، هوا مرطوب بود و سرشار از بوی تند زهم. بلا پیاده رو نشانش داد که سرتاسر پوشیده از لاشهی کرمهای خاکی بود؛ کرمها از زیر خاک نمناک بیرون آمده بودند و مرده بودند. نه دو سه تا کرم، صدها کرم. بعضیشان دور خودشان حلقه زده بودند و بعضیها صاف بودند. با تنهای سرخشان، با پنج تا قلب قاچ قاچشان.
شابک:
978-964-209-026-6
Reviews
There are no reviews yet.