Description
معرفی کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا
کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا ازجمله شاهکارهای ژول ورن، نویسنده فرانسوی است که به حق پدر ادبیات علمی-تخیلی نامیده شده. بسیاری از پیشرفتهای علمی که او در آثارش پیش بینی کرده امروز به تحقق پیوستهاند. این اثر نخستین بار در سال ۱۸۷۰ منتشر شد.
درباره کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا
در کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا به سال ۱۸۶۶ میرویم. خبرها از وجود هیولایی حکایت دارند که با سرعتی شگفتانگیز در دریاهای آزاد پرسه میزند.
به مدت چندین ماه دریانوردان تمام دنیا درباره منظره عجیبی که شاهد آن بودند گزارش میدادند. همهٔ آنها میگفتند موجود عجیبی را دیدهاند که بزرگتر از هر جانور دریایی دیگری است. بعضی وقتها حتی به نظر میرسید که این موجود، نوری از خود پخش میکند! تعداد کسانی که این شیء عجیب را دیده بودند بیشتر از آن بود که بشود گفت چنین چیزی حقیقت ندارد. این موجود معماگونه واقعا وجود داشت.
در آوریل ۱۸۶۷، یک کشتی بزرگ بهوسیلهٔ این حیوان مورد حمله قرار گرفت که این موضوع همه را ترساند. بالاخره مردم تصمیم گرفتند این هیولا را که بر دریاها حکومت میکرد پیدا کنند.
از پروفسور آروناکس درخواست میشود در این باره تحقیق کند اما چندی بعد او زیر آبها زندانی میشود! این کاپیتان نموی اسرارآمیز کیست که سوگند خورده هرگز پای بر خشکی نگذارد؟ آیا آروناکس و دوستانش موفق به فرار از این زندان زیرآبی میشوند؟
خواندن کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات علمی تخیلی پیشنهاد میکنیم
درباره ژول ورن
ژول ورن، در سال ۱۸۲۸ در نانت فرانسه به دنیا آمد و هنوز هم یکی از محبوبترین نویسندگان جهان به شمار میآید. او پیش از نشر اولین رمانش، که در سال ۱۸۶۲ در پاریس به چاپ رسید، چند سالی به خواندن حقوق پرداخت. از آن زمان تا هنگام مرگش در ۱۹۰۵، تقریباً سالی یک رمان نوشت. گفته میشود کتابهای او به رؤیاهایی شبیهاند که بعدها به واقعیت پیوستند، زیرا در آنها از اختراعات شگفت دنیای مدرن، مانند زیردریایی، هواپیما و تلویزیون سخن گفته شده است؛ چیزهایی که بسیاری از آنها، مدتها پس از چاپ داستانهای ژول ورن اختراع شدند.
بخشی از کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا
ناخدا فراگت دریانورد ماهری بود. مثل این بود که او و کشتی، روح و روان واحدی دارند. کاملاً معلوم بود که قرار است یا این مرد هیولای دریایی را از پا دربیاورد و یا اینکه توسط او کشته شود. به نظر من که راه دیگری وجود نداشت.
بقیهٔ مردان روی عرشه هم حس مشابهی داشتند؛ اینکه باید کشتی جلوی آن نهنگ قطبی را بگیرد. وقتی کاپیتان فرا گت گفت به کسی که زودتر از همه هیولا را ببیند، دو هزار دلار جایزه خواهد داد، ملوانان بسیار به هیجان آمدند. علاقهمندترین فرد بین آنها شخصی بود به نام ند لند (۷) که به او لقب سلطان صید نهنگ با نیزه را داده بودند. او میتوانست نیزهٔ ماهیگیریاش را بهتر از هر کسی به سمت هدف بیندازد. حتی او هم فکر نمیکرد که نهنگی با این ابعاد و اندازه وجود داشته باشد. او تنها کسی در عرشه بود که چنین فکر میکرد. ند عقیده داشت که ممکن است این شیء عجیب، یک کشتی ساخت دست انسان باشد، اما نهنگ قطبی نه. من سعی کردم نظرش را تغییر دهم اما او در این مورد سرسخت بود. وجود کشتی دستساز به نظر او قابلقبولتر میآمد تا وجود نهنگ.
ناخدا و خدمهٔ کشتی مدت سه ماه در آبها جستجو کردند. هرچه زمان میگذشت، آنها احساس خستگی بیشتری میکردند. اینطور به نظر میرسید که نهنگ قطبی برای همیشه آنجا را ترک کرده است. ملوانان نمیتوانستند ناامیدی خود را پنهان کنند و بیشتر اوقات در مورد بازگشت به خانهشان با هم حرف میزدند. اما ناخدا فراگت با این موضوع مخالف بود. در عین حال میدانست که اگر قرار باشد خدمهٔ کشتی را کنار هم نگه دارد، باید به سرعت تغییری در برنامهها ایجاد کند.
ناخدا خطاب به خدمه گفت: «سه روز به من مهلت بدید. اگه تو این مدت از هیولا خبری نشد، آبراهام لینکلن به خونه برمیگرده».
حرفهای او کمی به خدمه امیدواری داد. اگر موفق به پیدا کردن هیولا نمیشدند، دستکم میتوانستند به زندگی معمولیشان برگردند. ملوانان بار دیگر روی عرشه جمع شدند. بدینترتیب، یک گروه تماممدت در جستجوی نشانهای از آن موجود عجیب، روی عرشه کشیک دادند.
دو روزی گذشت. مردان هر کاری از دستشان بر میآمد انجام دادند تا شاید بتوانند هیولا را از مخفیگاهش بیرون بکشند. از روی عرشه غذا به دریا ریختند، با قایقهای کوچک در آبهای اطراف گشت زدند و همهجا را جستوجو کردند. آنها شب و روز در تلاش و تقلا بودند، اما فایدهای نداشت.
شابک:
۹۷۸۹۶۴۳۰۵۳۴۵۱
Reviews
There are no reviews yet.