Description
کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت نوشتهی ارنستو چهگوارا برای نخستین بار در سال 1992 نوشته شد. این کتاب خاطرات سفر او همراه با دوست پزشکش به آمریکای لاتین برای دیدن زیباییهایی آنجا و درمان جزامیهایی که آن جا زندگی میکردند، است. سفر به آمریکی جنوبی یکی از تاثیرگذارترین سفرهای عمر چهگوارا بود که بعد از دیدن درد و رنج و فقر مردم آن نواحی تصمیم گرفت وارد عرصهی سیاست و مبارزه شود.
خلاصه کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت:
داستان کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت درباره ی یک تصمیم عجیب اما تاثیرگذار است؛ تصمیمی ارنستو چهگوارا همراه دوست صمیمی خود آلبرتو گراندو برای سفر به آمریکای لاتین گرفتند. آنها برای مدتی از دانشگاه مرخصی گرفتند و همراه با یک موتورسیکلت 500 سی سی به جاده زدند.
بخشی از کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت:
انسان میزان همهچیز است. نگاه من است که به همهچیز معنا میدهد. ما میخواستیم اینگونه باشد و شد. مهم نبود که آیا شتابزده تصمیم گرفتیم یا نه. مهم آن بود که گام در راهی میگذاشتیم که دوست داشتیم. ما به راه افتادیم و رفتیم و رفتیم. هنگامیکه بازگشتیم دیگر آن آدم پیشین نبودیم. عوض شده بودیم. سفر نگاه ما را به اوجها برده بود. بزرگتر شده بودیم…!
برای جابهجایی، کنار جاده میایستادیم و از رانندگان کامیون خواهش میکردیم تا ما را نیز با خود ببرند و برای خواب و غذا نیز به ایستگاههای بازرسی محلی و یا درمانگاهها و بیمارستان رجوع میکردیم.” همچنین از نزدیک فقر و بیسوادی مردم آمریکای لاتین را احساس میکرد. او دلیل این بدبختی را نظام ظالم و دیکتاتوری آن زمان دانست و بر طبق مطالعاتی که از مارکسیسم داشت تنها راه رهایی از این فلاکت را “انقلابی مسلحانه ” دانست.
یک روز ارنستو آمد و گفت: پدر! من عزم سفر دارم. گفتم: چه مدت طول خواهد کشید؟ گفت: یک سال؛ شاید هم بیشتر. آخر میخواهم با موتورسیکلت همهی آمریکای جنوبی را بگردم. پرسیدم: نامزدت را چه میکنی؟ گفت: اگر دوستم داشته باشد، منتظرم میماند. گفتم: خسته میشوی. گفت: خسته خواهم شد. گفتم: گرسنه میمانی.
گفت: میدانم. گفتم: ممکن است بمیری. گفت: برای مردن آمادهام. گفت: پس میروی؟
گفت: باید بروم.
اگر انسان ماجراجویی پیشه کند، بیتردید تجربههایی کسب میکند که دیگران از آن محروماند. ما برای در پیش گرفتن این سفر، شیر یا خط انداختیم. شیر آمد؛ یعنی باید رفت و ما رفتیم. اگر خط هم میآمد و حتی اگر ده بار پشت سر هم خط میآمد، ما آن را شیر میدیدیم و به راه میافتادیم.
Reviews
There are no reviews yet.