Description
معرفی کتاب سوء تفاهم
کتاب سوء تفاهم نوشتهی آلبر کامو، تنها یک نمایشنامه ساده نیست، بلکه داستان زندگی همه انسانهاست چرا که زندگانی همه ما مملو از سوء تفاهم است.
نمایشنامه سوء تفاهم (The Misunderstanding)، ماجرای زندگی مردی به نام “ژان” است که بعد از بیست سال دوری از مادر و خواهر خود، در حالی که ازدواج کرده و سرمایهای کسب کرده است به خانه باز میگردد تا مادر و خواهرش را نیز در خوشبختی خود سهیم کند. او بعد از ورود به مهمانخانهای که مادر و خواهرش آن را اداره میکنند متوجه میشود که بعد از گذشت این همه سال، خانوادهاش در لحظه ورود، او را نشناختهاند.
همسرش از او میخواهد که به نزد آنها برود و خیلی راحت و ساده بگوید “من آمدم”. “ژان” که در ابتدا همین تصمیم را داشته، بعد از برخورد سرد خانوادهاش، از آن منصرف گشته و به زنش پاسخ میدهد: “بله [همین تصمیم را داشتم]، اما فکر من پر از تصورات خودم بود. و به من که منتظر پذیرایی گرم و نرمی بودم، در مقابل پولم، فقط آبجو دادند. همین مطلب کلمات را از دهان من سترد و خیال کردم که باید همین جور ادامه بدهم و خود را معرفی نکنم.” اما این همین جور ادامه دادن او، فاجعه به بار میآورد…
سوء تفاهم کمابیش میتواند یادآور انسانهایی بیگانه باشد. تراژدی که بار دیگر با تصویر کشیدن مرگ ژان پسر خانواده، از دست دادن فرصت را یادآور ما میشود. هنگامی که او خود را به دست تصادف میسپارد و به نیروی وقایع ایمان دارد، میتوان گفت او از شوخی و بازی خود را به کشتن میدهد. پس هرگز آدم نمیتواند همیشه بیگانه بماند و به یافتن معنایی برای خودش نیازمند است.
نمایش سوءتفاهم اثر آلبر کامو (Albert Camus) از لحاظ ساختار بازگشتی است به تئاتر یونان: آن حالت خشک آدمکوار دو زن، زنجیرهی مرگبار جنایتی که جنایتی دیگر را به دنبال میآورد، قتل در درون خانواده، پیشرفت توقفناپذیر و تعدیلناپذیر قصد و نیت نخستین، و درونمایهی بازشناسی.
این نمایشنامهی سه پردهای، یک تراژدی مربوط به انسان معاصر است و طرح و بن اندیشهی متن، مثل آثار دیگر آلبر کامو (Albert Camus)، نگاهی است بر مباحث مربوط به فلسفهی اگزیستانسیالیسم، من جمله، آزادی انسان، پوچی و عبث بودن زندگی، دلهره هستی و دلهره انسان معاصر، موقعیتهای گریز ناپذیر و…
در بخشی از کتاب سوء تفاهم میخوانیم:
– ژان: معذرت میخواهم؛ اما چون روی هم رفته قراردادمان را الان کنار گذاشتهایم من میتوانم بگویم: به نظرم، برای نخستین بار، شما با یک لحن انسانی با من حرف زدید.
– مارتا: (با شدت) بیشک اشتباه میکنید. اگر این طور باشد شما حق نخواهید داشت از این مطلب خوشحال باشید. اگر هم لحنی که من الان گرفته بودم آن چیزی است که از انسانیت دارم، بهترین چیزهایی نیست که دارم. آن چه که من از انسانیت دارم. میل و خواهشی است که دارم؛ و برای به دست آوردن آن چه که مورد تمایلم است فکر میکنم همه چیز را در سر راهم خرد خواهم کرد.
– ژان: (میخندد) این از آن خشم و غضبهایی است که من میتوانم درکشان کنم؛ و برایم جای ترسی باقی نمیماند. چون مانعی بر سر راه شما نیستم و هیچ چیز مرا وادار نمیکند که در مقابل امیال و آرزوهای شما قرار بگیرم.
– مارتا: شک نیست، شما حق ندارید در مقابل امیال من قرار بگیرید؛ اما حتی حق این را هم ندارید که به آنها چیزی وام بدهید. چون در برخی موارد این مطلب میتواند در همه چیز تسریع کند.
– ژان: چه کسی به شما گفته است که من حق ندارم چیزی به آرزوهای شما وام بدهم؟
– مارتا: عقل سلیم؛ و این دلیل که من، شما را بیرون از نقشهها و طرحهای خودم میگذارم.
– ژان: اگر درست فهمیده باشم، دوباره به سر قراردادمان برگشتهایم.
– مارتا: بله و از این که پا از آن فراتر گذاشتیم خطاکار بودهایم. خود شما هم خوب متوجه هستید. من فقط از شما تشکر میکنم که برایم از سرزمینهایی که میشناختید صحبت کردید و من از این که شاید وقت شما را ضایع کرده باشم معذرت میخواهم (اکنون نزدیک در اطاق است) با وجود این باید بگویم که از لحاظ من این وقت کاملا ضایع نشده بود.
شابک:
۹۷۸۹۶۴۹۹۷۱۸۱۰
Reviews
There are no reviews yet.