Description
معرفی کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم
کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم یکی از پرفروشترین و مطرحترین آثار ادبیات داستانی ایران، زویا پیرزاد را به ستارهای در ادبیات دههی هشتاد تبدیل کرد و جایزه ادبی گلشیری را برایش به همراه آورد. این رمان به زندگی روزمرهی یک زن متأهل ارمنی میپردازد که عاشق همسایهی مجرد خود میشود و این موضوع او را دچار درگیریهای ذهنی بسیاری میکند.
دربارهی کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم:
داستان این رمان شنیدنی در شهر آبادان آغاز میشود و زویا پیرزاد (zoya pirzad) زن ارمنی سی و هشت سالهای را به شما معرفی میکند که با همسر و سه فرزندش در آن شهر زندگی میکند؛ نام این زن کلاریس است. او که شخصیت اصلی رمان چراغها را من خاموش میکنم (Things We Left Unsaid) محسوب میشود، زندگی آرام و سادهای دارد. شوهر او کارمند شرکت نفت است و در خانهی سازمانی این شرکت زندگی میکنند.
کلاریس زن خانه داری است که دنیایش محدود به همسر، فرزندان، مادر، خواهر و چند زن دیگر است که با آنها ارتباط دارد. با این اوصاف، در کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم با اتفاق عجیب و غریبی روبرو نمیشوید و بخش عمدهی رمان به زندگی روزمره کلاریس میپردازد که راوی داستان هم محسوب میشود. در حقیقت، یکی از دلایل اصلی محبوبیت این رمان در همین سادگی روایت پیرزاد است.
او شما را به دنیای شخصی خود راه میدهد؛ از دغدغهها و احساساتش میگوید و برایتان عشقی را شرح میدهد که نسبت به همسایهشان دارد و تصور میکند مرد رویاهایش است. این اتفاق و کششی که نسبت به آن مرد دارد، ذهن آشفتهی او را آشفتهتر میکند.
جوایز و افتخارات کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم:
– در فهرست برترین و پرفروشترین آثار داستانی ایران
– بهترین رمان سال پکا
– کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی
– لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا
– برندهی جایزهی بهترین رمان سال 1381 از بنیاد گلشیری
– برندهی جایزهی بهترین رمان مهرگان ادب 1380
نکوداشت های کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم:
– داستانی ساده اما تأثیرگذار. (Complete Review)
– زویا پیرزاد، ستارهی ادبیات ایران، زندگی روزمره را با نثر درخشان خود به سطحی بالاتر میرساند. (Elle)
– پیرزاد با لطافت طبع و دقت مینویسد و به شکلی استادانه، تصویری از روتینها و ریتم زندگی روزمره در یک شهر را خلق میکند. (New Internationalist)
با زویا پیرزاد بیشتر آشنا شویم:
این نویسنده و مترجم ارمنیتبار در سال 1331 در آبادان به دنیا آمد و همانجا تحصیل کرد. او در جوانی به تهران آمد و در این شهر ازدواج کرد و اکنون دو پسر به نامهای شروین و ساشار دارد. زویا در حال حاضر به کشور آلمان مهاجرت کرده است.
او در دههی هفتاد سه مجموعه داستان کوتاه به نامهای «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «روز مانده به عید پاک» منتشر کرد و با استقبال قابل قبولی مواجه شد. او در سال 1380 اولین رمان خود با نام «چراغها را من خاموش میکنم» چاپ کرد و این کتاب تبدیل به یکی از پرفروشترین آثار داستانی دههی هشتاد شمسی در ایران شد و نام پیرزاد را در محافل ادبی بر سر زبانها انداخت. در آن سالها رمان چراغها را من خاموش میکنم برندهی جوایز ادبی معتبر میشد و رمان دیگر او به نام «عادت میکنیم» هم طرفداران بسیاری دارد و نقدهای مثبتی دریافت کرده است.
پیرزاد در زمینهی ترجمه هم فعالیتهای داشته است و آثاری مانند آلیس در سرزمین عجایب و آوای جهیدن غوک را در کارنامهی خود دارد.
کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم مناسب چه کسانی است؟
این رمان که به احساسات و عواطف یک زن در آستانهی میانسالی میپردازد شما را به دنیای زنان راه میدهد. بنابراین اگر به دغدغههایی از این جنس علاقهمند هستید،کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم گزینهی مناسبی برایتان محسوب می شود.
این رمان جذاب به موضوعی زنانه دارد اما این بدان معنا نیست که کتاب صرفا برای یک جنسیت خاص نوشته شده است و فراموش نکنید با یکی از مطرحترین آثار ادبیات معاصر فارسی روبرو هستید. با این اوصاف اگر به داستانهای ایرانی علاقهمند هستید، مطمئن باشید که از شنیدن این رمان پشیمان نخواهید شد.
در بخشی از کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم میشنویم:
مادر آخرین جرعهی قهوه را خورد و فنجان را برگرداند توی نعلبکی. چند لحظه چشمهای ریزش را ریزتر کرد و لبهای باریکش را باریکتر کرد و خیره شد به روبرو و یعنی دارد فکر میکند.
– گفتی قدش خیلی کوتاه بود؟ خوشگل بود؟
تکهای گاتای شور بریدم گذاشتم توی بشقاب.
– خوشگل؟! گفتم که دست کم هفتاد سال رو داره.
چانه بالا داد و اخم کرد.
– خب که چی؟ تازه اگه خودش باشه، حتما بالای هفتاده. من هنوز جوراب ساق کوتاه میپوشیدم که خانم با کلاههای جورواجور لبه پهن…
چشمم افتاد به دماغش. دماغ مادرم دراز بود. قهوه که میخورد لبهی فنجان نوک دماغ لک میانداخت. تند دست کشید به دماغش.
– و هفت رج مروارید دور گردن سوار ماشین روباز تو خیابون نظر جولون میداد.
پرسیدم: «خودش رانندگی میکرد؟!»
شابک:
۹۷۸۹۶۴۳۰۵۶۵۶۸
Reviews
There are no reviews yet.