10 تا از بهترین رمانها با موضوع ازدواج اجباری
بهترین رمانها با موضوع ازدواج اجباری:
ازدواج اجباری، تبعاتش برای آدمها، اتفاقات و رویدادهای پیش و پس از ان ازدواج همیشه یکی از سوژههای جذاب برای رماننویس های ادبیات عاشقانه بوده. قدمت ازدواج اجباری و عشقهای بی سرانجام به قرنهای خیلی دور میرسه از عشق لیلی و مجنون و خسرو و شیرین گرفته تا رمانهای امروزی که داستان ازدواج های اجباری سوژۀ جذابی برای اونهاست. رمانهای زیادی هستن که سوژۀ اصلی آنها ازدواج اجباریه که در اینجا برخی از اون هارو براتون معرفی میکنیم:
سوگلی سالهای پیری
حورا شخصیت اصلی رمان فارغ التحصیل رشته فیزیکه. دلایلی باعث میشه که حورا مجبور به ازدواج با دوست برادرش بشه. حورا در راه پذیرش این ازدواج تحمیلی و مشکلات پیش روش با زنی مسن آشنا میشه که قصۀ زندگش رو برای حورا تعریف میکنه. حورا ….
نویسنده: چیکسای و دلآرا دشت بهشت
تعداد صفحات کتاب: 169 صفحه
نژلا دختری با چشمان زیبا
نژلا شخصیت اصلی و راوی رمان در خانوادهای سنتی زندگی میکنه. محدودیتهای یک محیط سنتی به قدری روش فشار آورده که تصمیم میگیره به ازدواجی اجباری با فردی که احساسی بهش نداره، تن بده و در این راه تمام تلاش خودش رو برای داشتن یک زندگی توام با خوشبختی میکنه. اما ناامید میشه و تلاش میکنه از این رنج خودش رو نجات بده. به عشقی قدیمی پناه میبره و ….
نویسنده: هلن سادات
تعداد صفحات کتاب: 517 صفحه
بریدهای از کتاب:
اثر درد را در صورت مادر می دیدم. با صدای لرزانی گفت: کاش با امیر به هم نمی زدی! عصبی و بی قرار بلند شدم و شروع به قدم زدن کردم. احتیاج داشتم کمی آرامتر شوم. گفتم: وقتی بابا کارخونه و پول و خونه و ماشین و تمام چیزایی که همه آرزوش رو میکشن داشت، با ظاهر قشنگی که داشتم همه حسرت زندگی منو میکشیدن.
در آغوش مهربانی
روژان دختری مهربان و مستقل است. پر انرژی و فعال است و همیشه در مقابل ظلمی که به خودش یا دیگران میشود، میایستد. وقتی والدین روژان از دنیا میروند، وکیل خانوادگی آنها از رازی برای روژان میگوید که باید به آن عمل شود و….
نویسنده: …..
تعداد صفحات کتاب: 714 صفحه
بریدهای از کتاب:
عصبیام، واقعا عصبیم، مگخ ممکنه، خدایا مگه میشه؟ دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار، چطور دختره راضی شده، نکنه تا حالا عقدش هم کرده باشن، چرا خبرم نکرده، اشکم داره در میاد، دلم میخواست الان رزا کنارم بود و تا میتونستم سرش داد میزدم. همینطور که دارم با سرعت ماشینو میرونم، برمیگردم به چند ماه پیش. چه زندگی شادی داشتیم، چقدر خوشبخت بودیم، ای کاش پدر و مادم به اون مسافرت لعنتی نمیرفتن. همه چیز از سه ماه پیش شروع شد.که پدر و مادرم تصمیم گرفتن به سفر برن. دو تایی با هم برن شمال تا یه آب و هوایی عوض کنن. اما موقع برگشت به خاطر لغزندگی جاده ….
در میروم به شهر قشنگ الاغها
علیسان شخصیت اصلی داستان پسر یک حاجی متمول و ثروتمنده که تمام عمرش رو صرف خوش گذرانی کرده و به خاطر محدودیت هایی که خانواده براش ایجاد کرده تصمیم به ترک خانواده میگیره، اما خانواده برای اینکه دوباره اونو به خونه برگردونن تصمیم میگیرن ازدواجی اجباری رو براش فراهم کنن…
نویسنده: مهدیه افشار
تعداد صفحات کتاب: 2786 صفحه
بریدهای از کتاب:
ترجیح می دم دلبری هاش رو بعدا نشونم بده. موبایلم رو از روی میز وسط چوبی بر می دارم و سرگرم می شم. چند وقتی می شه که دیگه حوصله ی اداهای دخترها رو ندارم، حوصله ی قهر و آشتی های مسخره اشون رو که ابدا ندارم. چرا فکر کردن ان قدر مهم هستن که قهر می کنن؟ از این که پارمیس توی آشپزخانه ی به هم ریخته ی خونه ام می چرخه خوشم نمی آد، ولی اجازه دادم فانتزی های مسخره اش رو اجرا کنه. در حال حاضر، یک ساعتی می شه که مشغول درست کردن کاپوچینو هست…
ازدواج اجباری
بهار شخصیت اصلی داستان، طعمۀ انتقام پسری میشه که قلب او را به مادر بهار اهدا کردهاند. بهار به خاطر بدیهای مالی پدرش مجبور به ازدواج اجباری با پسر میشه به اسم کامران و …
نویسنده:
تعداد صفحات کتاب: 254 صفحه
بریدهای از کتاب:
با شرطهایی که محضر دار جلوم گذاشته بود که باید میخوندمشون امضا میکردم اشکام سرازیر شد، شرط گذاشدته بود بعد ازدواج حق ندارم هیچکدوم از اعضای خانوادم و ببینم حق طلاق با اون بود مهریه م رو هم سه تا سکه گذا شته بود بدون هیچ حرفی امضا کردم و برگه هارو دوباره تحویل دادم جلوی در خونه نگه داشت باید میرفتم وسایلم و جکع میکردم و باهاش میرفتم بااشک پیاده شدم دوییدم تو اتاقم و در و بستم و زار زدم و وسایالم و جکع میکردم بعد اینکه جکع کردن وسدایلم تموم شدد رفتم بیرون. همه پشدت در اتاقم جمع شدده بودن رفتم تو بغل بابام و دوباره گریه کردم که بابام همراه من اشک میریخت…
وصیت نامه
رونیا شخصیا اصلی داستانه که دانشجوی معماریه و مادربزرگش رو خیلی دوست داره. بعد از فوت مادربزرگ خبر داره میشه که طبق وصیت مادربزرگ برای این که صاحب ارثیه بشه باید با نوۀ هووی مادربزرگش فخراسادات سالاری ازدواج کنه. شخصی که قراره باهاش ازدواج کنه آرتام نام داره. پذیرش این ازدواج اجباری برای رونیا چالش بزرگیه و ….
نویسنده: سارا نالایی
تعداد صفحات کتاب: 552 صفحه
بریدهای از کتاب:
-خانوم بفرمایید بیرون و احترام خودتون و نگه داریــد
امر نمیفرمودید هم رفع زحمت میکردیم جنــــــــــاب!!!
در و محکم و میکوبونم زیر لب به آبا و اجدادش درود میفرستم ! پسر ایکبیری زشـــــــــت!! خدایا چرا به بعضیا که قیافه دادی عقل ندادی؟ ) به جز خودم البته ! ( بیخیال میرم سمت بوفه و یه چیزی میخرم و رو صندلی میشینم ، خدا رو شکر لپ تاپم و آوردم ، الان راحــــــــت میتونم روی یکی از نقشه ها که دیشب داشتم طراحیش میکردم ، کار کنم ! بعد از چند ساعت با صدای جیغ جیغ های بچه به خودم میام
-ها چیه؟ چتونه ؟ چر انقدر جیغ جیغ میکنین؟
هاله-دیوونه اون چه حدفی بود بهش زدی؟ ولی دلم خنک شد ، عجب ضایع شد!
یغما
شخصیت اصلی رمان، یغما دختریه که به خاطر ضربههایی که خورده قصد انتقام گرفتن داره. برای همین سعی میکنن عمران و هامون رو به خودش علاقمند کنه اما…
نویسنده: مریم عباسقلی
تعداد صفحات کتاب: 1793 صفحه
بریدهای از کتاب:
حاال که ماه هاست اسیر این چهاردیواری منفور شده ام،حاال که مدتی ست خود را به گورستان تنهایی تبعید کرده ام و میان خاطراتت دفن شده ام،حاال که فهمیده ام فرار اشتباه ترین راه ممکن بود و من همیشه اشتباه ترین ها را انتخاب میکنم،درست حاال،در همین لحظه،میفهمم که تو فراموش شدنی نیستی و من فقیرترین فرد این کره ی خاکی هستم که ندارمت! مانند تمام این مدت،مرغ دلم سودای پرکشیدن به آن روز ها را دارد هرچند که میدانم یادآوریشان قاتل خاموشی بیش نیستند و همین اندک توانم را نیز ذره ذره میجوند و من برای بار چندهزارم،خاطراتی را مرور میکنم که شیرینی هرچند کمِ شان،میچربد به زهرماری اغلب روزها و ماه هایشان روی تخت سفید و کمی سفت و خشکم می خزم و ملحفه را روی سرم می کشم و دستم ناخودآگاه زیر بالشت در جستجوی عطرت می رود و پیدایش که می کنم درش را باز کرده و عمیق می بویمش و جست و خیز کنان خودم را به سه سال قبل می رسانم
پرتو
پرتو شخصیت اصلی رمان در یک عمارت خدمتکار خانوادهای ثروتنمده که پسری دارن که همسرش بهش خیانت کرده و از این بابت آسیب شدیدی دیده. پرتو مجبور به ازدواج با این مرد میشه و….
نویسنده: یسنا شهرکی، مرضیه مقدمی
تعداد صفحات کتاب: 139 صفحه
بریدهای از کتاب:
با صدای تق تق چشم از تلوزیون گرفتم و بھ شخصی کھ از در سالن وارد میشد نگاه کردم . طبق معمول مھناز بود و اون پاشنھ تق تقی ھای رو مخمش. رو بھش کردم و با پوزخند گفتم : بھ بھ ببین کی این جاست ؟ مھناز خانوم ……عید شما مبارک …..زندگی جدیدخوش میگذره ؟ میبینم کھ ھمسر جدیدتون دست بزن ھم داره . نھ ؟اشاره ای بھ گونش کردم کھ با خشم گفت: نه
اتفاقا زندگی جدیدم اصلا خوب نیست ، اما مثل این کھ بھ تو و اون دختر کلفتھ خیلی داره خوش میگذره! اما اینو بدون اینخوشبختیتون زیاد دوام نمیاره …… میدونم باھاتون چی کار کنم …این و گفت و بھ سرعت ازم دور شد . زن وقیح بعد از اون ھمھ بلایی کھ سر من آورده ھنوزم سھ متر و نیم زبون داره…
میراث
سامان و سمیرا شخصیتهای اصلی رمان هستن که به خاطر منافعی مجبورن با هم ازدواج کنن، هر کدومشون دلیلی برای ثبول این ازدواج اجباری دارن و ماجراهای بعد از ازدواج برای هر دو عجیب و غریبه….
نویسنده: نگار رازقندی
تعداد صفحات کتاب: 1502 صفحه
بریدهای از کتاب:
چشم روی هم گذاشتم و با درد لقمه بعدی رو فرو بردم که صدای حاجی پر جذبه و خش دار حاجی باعث شد دوباره میل به غذام رو از دست بدم و سرم رو بالا بیارم. – عروس کوچیکه. قطعا که با من بود! شالم رو مرتب کردم و با صدای آرومی از انتهای میز زمزمه کردم: –بله؟ تسبیح مهره درستش رو از دور انگشتانش باز کرد و روی میز گذاشت و به صندلیش تکیه داد و …