توضیحات
معرفی کتاب ماهی سیاه کوچولو
کتاب ماهی سیاه کوچولو یکی از خواندنیترین داستانهایی است که به قلمی کودکانه و توسط صمد بهرنگی نوشته شده است. این کتاب اگرچه در ظاهر صرفا برای کودکان به نظر میرسد، با این حال بزرگسالان نیز با خواندن و دقیقشدن در داستان این کتاب، میتوانند نکات بسیاری را دربارهی زندگی و ارزشهای آن یاد بگیرند.
درباره کتاب داستان ماهی سیاه کوچولو
قصهی ماهی سیاه کوچولو، از جایی آغاز میشود که یک ماهی پیر، حکایت زندگی ماهی کوچولویی را برای دوازده هزار ماهی کوچولوی دیگر تعریف میکند. ماهی سیاه کوچولوی قصه، در کنار مادرش در یک جویبار زندگی میکرد، اما کنجکاوی و روحیهی ماجراجوی او چندان با زندگی تکراریاش همخوانی نداشت. بنابراین، این ماهی تصمیم گرفت برای دیدن انتهای جویبار راهی یک سفر شود. داستان ماهی سیاه کوچولو در واقع در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا دست به خطر میزند و سفری دور و دراز را با تجربههای متفاوت، برای رسیدن به رهایی آغاز میکند.
پس از اینکه ماهی پیر حکایت ماهی سیاه کوچولو را تعریف کرد، تمام یازده هزار و نهصد و نود و نه ماهی کوچولوی دیگر بعد از شنیدن قصه به همراه ماهی پیر خوابیدند؛ تنها یک ماهی سرخ کوچولو بود که تا صبح از فکر دریا خوابش نبرد!
چرا باید کتاب ماهی سیاه کوچولو را بخوانیم؟
ماهی سیاه کوچولو از آن دسته داستانهایی است که نکات زیادی را به خوانندگان خود میآموزد. داستان ماهی سیاه کوچولو به ما میآموزد:
شجاعت نترسیدن نیست، بلکه این است که با وجود تمامی ترسها، همچنان به دنبال تحقق رویاهای خود باشیم. ماهی سیاه کوچولو از سقا میترسید، اما اجازه نداد این ترس از سرعت حرکتش بکاهد.
تمام ما در زندگی به چیزهای مختلفی عادت میکنیم و این عادتها کمکم به نکات یقین در زندگی ما تبدیل میشوند. اما ما معمولا به این فکر نمیکنیم که عادتها بدترین دشمن پیشرفت و کشف ناشناختهها هستند. عادت کردن را میتوان در رفتار مادر ماهی کوچولو و همسایگانش تشخیص داد.
غرور داشتن و اینکه گمان کنیم بهترین و شایستهترین انسان کرهی زمین هستیم، ما را تا حد کفچههای خودبین برکهی کوچک پایین میکشد، همانهایی که وسعت نگاهشان تنها به قد و قامت خودشان میرسد!
برای دنبال کردن آرزوهای خود باید از هوش و ذکاوتمان استفاده کنیم و به سادگی تسلیم شکست نشویم. ماهی کوچولو سعی میکرد چه در برابر خرچنگ و یا سقا و چه در برابر مرغ ماهیخوار با درایت عمل کند.
پیش از مواجهه با مشکلات و موانع زندگی، دربارهی آنها اطلاعات کسب کنیم و حتما با افراد دانا مشورت کنیم؛ همانند ماهی کوچولو که از مارمولک دانا دربارهی خطراتی که بر سر راهش بود، سوال کرد تا اطلاعات خود را افزایش دهد.
وحدت آدمهای به ظاهر ضعیف، قدرت بزرگی میآفریند که میتواند دشمن بزرگی را از پا درآورد و هیچچیز جلودارش نخواهد بود، همانند دستهی ماهیهای دانایی که امان ماهیگیر را بریده بودند.
نباید به استقبال مرگ رفت، اما هنگام رویارویی با مرگ، چه بهتر که جان انسان فدای هدفی والا و نجات همنوعان و رهایی از ظلم شود، مرگی به زیبایی پایان قصهی ماهی سیاه کوچولو.
در نهایت دوازده هزار ماهی کوچولو به داستان ماهی پیر گوش دادند، اما تنها یک ماهی سرخ از این قصه خوابش نبرد و تنها او بود که با گوش دادن به این داستان، یک روز تصمیم خواهد گرفت و به دنبال رویاهایش خواهد رفت.
خواندن و دانلود کتاب ماهی سیاه کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
در وهلهی نخست، ممکن است به نظر برسد کتاب ماهی سیاه کوچولو فقط مناسب کودکان است، اما این کتاب برای تمام بزرگسالان نیز جذاب خواهد بود. خواندن این کتاب را به تمام کسانی پیشنهاد میکنیم که قصد دارند دل به دریا بزنند اما هنوز شک و تردید دارند.
همچنین این کتاب داستان برای سنین ۱۲ تا ۱۴سال ایرانی هم پیشنهاد میشود.
ماهی سیاه کوچولو نماد چیست؟
ماهی سیاه کوچولو نماد تمام آن آدمهایی است که از روزهای تکراری، بیپایان و بیحاصل خسته شدهاند، همانهایی که همواره به آن سوی مرزهای ناشناختهای فکر میکنند که بسیاری از افراد مشابه حتی تصورش را هم نمیکنند. در عوض، این افراد همیشه برای رسیدن به پاسخ سوالات خود، دست به ماجراجوییهای بزرگ میزنند.
داستان ماهی سیاه کوچولو در سالهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، به عنوان یک داستان علیه حاکمیت معرفی شده بود و بسیاری از افراد، ماهی سیاه کوچولو را نماد نسل جوان انقلابی و روشنفکر تلقی میکردند. زبان نمادین قصه، پس از انتشار و شهرت یافتن این داستان، الهامبخش بسیاری از نویسندگان و شاعران مختلف شد و اشعار و متون بسیاری در وصف این داستان سروده شد. از ماهی سیاه کوچولو حتی با عنوان «بیانیهی غیررسمی و مانیفست سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» نیز یاد شده است. با این همه، لیلی امیرارجمند، مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، معتقد است که ماهی سیاه کوچولو صرفا یک داستان سادهی کودکانه است و هیچ بار سیاسیای با خود به همراه ندارد.
درباره صمد بهرنگی
صمد بهرنگی (متولد ۲ تیر ۱۳۱۸ – درگذشته در ۹ شهریور ۱۳۴۷) معلم، فعال اجتماعی و منتقد، نویسندهی فولکلور، مترجم و داستاننویس ایرانی آذربایجانیتبار بود. او به خاطر کتابهای کودکان، به ویژه ماهی سیاه کوچولو، شهرت بسیاری یافته بود. کتابهای او معمولا زندگی کودکان فقیر شهری را به تصویر میکشید و خواننده را تشویق میکرد تا شرایط خود را با ابتکارات خودش تغییر دهد.
بهرنگی در سال ۱۳۳۹ نخستین داستان منتشرشدهی خود به نام عادت را نگاشت و پس از آن نیز داستانهایی از جمله تلخون (۱۳۴۰)، بینام (۱۳۴۲) و داستانهای دیگری را نوشت. او همچنین ترجمههایی از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی از جمله ترجمهی شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج را انجام میداد. بهرنگی همچنین به واسطهی تحقیقاتی در زمینهی فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی شهرت یافته بود.
بهرنگی در ۳۱ مرداد ۱۳۴۷ در رودخانهی ارس غرق شد و مرگ او به گردن حکومت پهلوی افتاد. گمان میرود هنگام غرق شدن یک افسر ارتش به نام حمزه فراهتی همراه او دیده شده است. هرچند فراهتی در کتاب خود و در مصاحبه با صدای آمریکا به صراحت مدعی شده است که صمد غرق شده و توسط ساواک کشته نشده است.
بهرنگی در قبرستان امامیه در محلهی امامیهی تبریز به خاک سپرده شد.
افتخارات کتاب ماهی سیاه کوچولو
ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیدهی کودک در سال ۱۳۴۷ شد. این کتاب همچنین جایزهی ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و دیپلم افتخار جایزهی دوسالانهی براتیسلاوای چکاسلواکی برای تصویرگری کتاب کودک را در سال ۱۹۶۹ از آن خود کرده است. تصویرگری این کتاب که برندهی جوایز متعددی شده، به دست فرشید مثقالی انجام شده است.
برشی از کتاب ماهی سیاه کوچولو
ناگهان صدای زیر قورباغهای او را از جا پراند. قورباغه لب برکه، روی سنگی نشسته بود؛ جست زد توی آب و آمد پیش ماهی و گفت: « من اینجام، فرمایش؟»
ماهی گفت:« سلام، خانمبزرگ!»
قورباغه گفت:« حالا چه وقت خودنماییست، موجود بی اصل و نسب! بچهگیر آوردهیی و داری حرفهای گنده گنده میزنی! من دیگر آنقدرها عمر کردهام که بفهمم دنیا همین برکهست. بهتر است بروی دنبال کارت و بچههای مرا از راه به در نبری.»
ماهی کوچولو گفت:« صدتا از این عمرها هم که بکنی، بازهم بک قورباغهی نادان و درمانده بیشتر نیستی.»
قورباغه عصبانی شد و جست زد طرف ماهی سیاه کوچولو، ماهی تکان تندی خورد و مثل برق در رفت و لای و لجن و کرمهای ته برکه را بهم زد.
نخ سفیدی میدیدی. یکجا تختهسنگ بزرگی از کوه جدا شده بود و افتاده بود ته دره، و آب را دو قسمت کرده بود. مارمولک درشتی، به اندازهی کف دست، شکمش را به سنگ چسبانده بود. از گرمی آفتاب لذت میبرد و نگاه میکرد به خرچنگ گردو درشتی که نشسته بود روی شنهای ته آب، آنجا که عمق آب کمتر بود، و داشت قورباغهای را که شکار کرده بود،میخورد.
ماهی کوچولو ناگهان چشمش افتاد به خرچنگ و ترسید؛ از دور سلامی کرد. خرچنگ چپ چپ به او نگاهی کرد و گفت:« چه ماهی با ادبی! بیا جلو کوچولو، بیا!»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.