توضیحات
معرفی کتاب زنان تروا: برداشتی از اثر اوریپید
کتاب زنان تروا: برداشتی از اثر اوریپید نوشته ژان پل سارتر، بزرگترین اثر در ادبیات ضد جنگ جهان، 25 قرن پیش نوشته شده است. از آن زمان به بعد هیچ اثر ادبی، در توصیف رعب و وحشت و بیهودگیهای جنگ به پای زنان تروا نرسید.
زنان تروا، نمایشنامهای که اوریپید در سال 415 پیش از میلاد بر صحنه تئاتر آتن برد. در آن روزگار بسیار دور، مردی به روشنی دید که جنگ چیست و آنچه را دید در قالب نمایشنامهای بینظیر و تاثیرگذار عرضه کرد. اوریپید یکی از سه تراژدینویس مهم عصر زرین درام یونان است که منتقدان قدیم و جدید، او را درامپردازی سنت شکن، نوآور و متعارف میدانند. او در یکی از سالهای دهه 480 پیش از میلاد در بخش شرقی آتن، زاده شد. اطلاعات کمی از زندگی او در دست است.
نخستین نمایشنامه او، یک سال پس از مرگ آیسخولوس در سال 455 پیش از میلاد بر صحنه رفت و او مقام سوم را کسب کرد. در سال 441 پیش از میلاد به نخستین پیروزیاش دست یافت. میگویند بیش از 90 نمایشنامه نوشته است و امروزه نوزده نمایشنامه از او موجود است. ممکن است نمایشنامه رسوس از او نباشد. آخرین باری که در آتن به رقابت پرداخت، در سال 408 پیش از میلاد با نمایشنامه اورستس بود. سپس به مقدونیه و دربار آرخلائوس رفت و نمایشنامهای به نام این پادشاه نوشت. اوریپید در سال 406 پیش از میلاد در مقدونیه، حین نگارش نمایشنامه کاهنههای باکوس درگذشت.
ژان پل سارتر (Jean Paul Sartre) برای بیان پارهای از حرفها و دغدغههای خود به نمایشنامهٔ کهن یونانی زنان تروا روی آورد و آن را با عناصر و مفاهیم دوران خود درهم آمیخت. در متون تاریخی و ادبی یونان ماجرای ربوده شدن هلن، همسر منلاس، که بهانهای برای انهدام شهر تروا میشود، داستانی کهن و شناخته شده است؛ ولی وقتی ژان پل سارتر به روزآمدسازی این ماجرا میپردازد و در خلال کلمههایی که بر زبان شخصیتهای تراژدی اوری پید میگذارد، از جنگهای استعماری سخن میگوید و از جنگ ویتنام به عنوان جنگی کثیف یاد میکند، سخنش معنایی دیگر مییابد.
دوستداران تئاتر با بازسازی و بازآفرینی متون کهن نمایشی یونان چه روی صحنه و چه بر پرده سینما به خوبی آشنایی دارند. درامهای اشیل، سوفوکل و اوریپید از دوران باستان تا امروز بارها به روز شده و به روی صحنه رفته است.
سارتر میگوید: «امروزه ما میدانیم که جنگ یعنی چه: جنگ اتمی، نه غالبی به جا میگذارد نه مغلوبی. آنچه در سراسر نمایشنامه به طور روشن آشکار میشود همین است: یونانیان تروا را ویران کردهاند، اما از این پیروزی خود سودی نمیبرند زیرا انتقام خدایان تمامی آنان را نابود خواهد کرد. همان طور که کاساندر میگوید، هر انسان عاقلی باید از جنگ بپرهیزد، ولی نیازی به بیان این نکته نیست: موقعیت اینان و آنان، به اندازۀ کافی شاهدی بر این ادعا است. من ترجیح دادهام که کلام آخر را پوزئیدون به زبان بیاورد: «شما همه خواهید مرد.»
بخشی از کتاب زنان تروا:
آپولون خدای پشتیبان تمام هنرها، پسر زئوس و لئو و برادر آرتمیس است. هرا، خواهر و نیز همسر زئوس، نسبت به لئو حسادت میورزید و همواره در تعقیب او بود. لئو جویای نقطهای آرام بود که بتواند در آنجا فرزند خود را به دنیا بیاورد، ولی هیچ یک از نقاط زمین حاضر به پذیرفتن او نمیشدند، چون از خشم هرا بیمناک بودند.
بالأخره جزیرهای متحرک موسوم به اورتیژی (Ortygie) یا آستریا (Asteria) او را پناه داد. بعدها، آپولون این جزیره را پاداش داد و نام دلوس (درخشنده) به آن بخشید.
آپولون را خدایی بسیار زیبا و بزرگ میدانستند و عشق بازیهای فراوان او همواره مورد وصف است. موسیقیدانهایی چون لینوس و اورفه در روایتهایی فرزندان آپولون معرفی شدهاند.
بنا به عقاید افسانهای، آپولون شیفته کاساندر (Cassandeer)، دختر پریام شد و به او وعده دارد که در ازاء محبتش او فن پیشگویی به او خواهد آموخت.
کاساندر پذیرفت، اما همان که پیشگویی را فرا گرفت از پذیرفتن عشق آپولون سر باز زد و آپولون به قصد انتقام، اعتماد مردمان را از او سلب کرد. از این روست که هیچکس پیشگوییهای کاساندر را حقیقت نمیپنداشت. بنا به روایتی، آپولون با هکوب، زن پریام، نیز دارای رابطه عاشقانه بوده است. آپولون تنها به عشق زنان اکتفا نمیکرده، بلکه به پسران زیباروی نیز دل میباخته است.
روایتی است که آپولون به یاری پوزئیدون و هرا و آتنا، بر ضد زئوس توطئهای ترتیب داد و چون توطئه به ثمر نرسید، آپولون ناگزیر شد به خدمت پادشاه آن زمان تروا درآید و بردگی انسانها را بپذیرد. آپولون در خدمت این سلطان مأمور بنای حصار شهر تروا شد و به یاری پوزئیدون حصار این شهر را بنا کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.