Description
معرفی کتاب تئودور بون وکیل نوجوان
در بخشی از کتاب تئودور بون وکیل نوجوان میخوانیم:
تئو همچنین میدانست که اعضای هیات منصفه به متهمی که برای نجات جان خود حاضر به شهادت دادن نمیشوند، بسیار مشکوک میشوند. اما تئو نمیتوانست تشخیص دهد که آیا به پیت دافی مشکوکند یا نه. همه با دقت حرکات دافی را زیر نظر داشتند. او را نگریستند که روی صندلی شاهد نشست، دست راستش را بلند کرد، و سوگند یاد کرد که چیزی جز حقیقت نگوید.
تئو خیلی خوب میتوانست همه چیز را ببیند چون به لطف دستور قاضی گانتری در ردیف دوم و پشت سر میز وکیل مدافع نشسته بود. آیک در سمت راستش نشسته بود و پدرش در سمت چپش. مادرش به دفتر برگشته بود تا به ملاقاتهایش برسد. گفته بود که نمیتواند تمام بعدازظهرش را هدر دهد و محاکمه را تماشا کند، در حالیکه هر سه بون مطمئن بودند واقعا دوست داشت که این کار را بکند.
کلیفورد نانس گلویش را صاف کرد و متهم خواست که نامش را بگوید. اگر چه براساس قانون باید این کار را میکرد اما در این مورد خاص بسیار احمقانه به نظر میرسید. همه کسانی که در سالن بودند، نه تنها پیت دافی را میشناختند، بلکه خیلی چیزها در مورد او میدانستند.
آقای نانس شروع به پرسیدن سلسله سوالهای سادهای کرد. از وقتش نهایت استفاده را میبرد تا تمام مسائل کوچکی که میخواست را بشنود.
مانند تاریخچه خانواده دافی، میزان تحصیلات، شغل عدم داشتن سابقه، و این چیزها. ساعتها با هم در مورد این سوالها تمرین کرده بودند و اکنون شاهد خیلی عادی به این سوالات پاسخ میداد. هرازچندگاهی به هیات منصفه نگاه میکرد تا به نوعی با آنها ارتباط برقرار کند. به نظر میرسید که میخواست بگوید :بهمن اعتماد کنین.
مرد خوشقیافه و خوشلباسی بود. یک کت و شلوار بسیار شیک برتن داشت. به نظر تئو کمی عجیب بود، چرا که هیچ یک از پنج عضو مرد هیات منصفه کت و کراوات نداشتند. تئو پیش از آن چندین مقاله در مورد استراتژی لباس پوشیدن وکلا و موکلانشان در طول محاکمه خوانده بود.
Reviews
There are no reviews yet.