توضیحات
معرفی کتاب عشق و اراده
کتاب عشق و اراده نوشتۀ رولو می و ترجمۀ سپیده حبیب است. این کتاب را نشر دانژه به چاپ رسانده است.
درباره کتاب عشق و اراده
نوشته باید از پشتوانه نظری و علمی برخوردار باشد و شاخ و برگهای آن از ریشهای محکم و منطقی تغذیه کند و دست آخر موجب تحکیم بنیاد خانواده و توسعه مهر و امید در خوانندگان شود. با این اوصاف، گاه به سبب تفاوت سلیقه و نگرش، ممکن است آثاری جواز عبور نیابند و یا با حذف برخی نکات از تمامیت و سودمندی اثر بکاهد.
رولو می، در کتاب عشق و اراده که یکی از برجستهترین آثار اوست و به تعبیر خودش محصول ۳۰ سال تأمل و جستوجوی ژرف او در مورد دو خصیصة بنیادی روح انسان است، عشق و اراده را که بهظاهر متناقض مینماید موضوع محوری پژوهش قرار داده است. نویسنده نشان میدهد که زورمندان در طول تاریخ و بهویژه سرمایهداری جهانی در قرون اخیر با پشتوانه نگاه مادی غرب، کمر به نابودی عشق و اراده بستهاند. در نگاه او، عشق و اراده گرچه پیشتر موجب رفع مشکلات میشدند، امروز خود معضل بهحساب میآیند. او در این اثر همه لایههای عشق و مراتب و جلوههای آن را بهتفصیل میکاود، به این نتیجه میرسد که چون عشق را گم کردهایم خود را به دیگران میآویزیم و خود را قانع میکنیم که این آویختگی عشق است. اراده نمیکنیم چون میترسیم اگر چیز یا کسی را برگزینیم، چیز یا کس دیگر را از دست بدهیم.
رولو می نشان میدهد که وقتی راهمان را گم میکنیم تندتر میدویم. بهرغم انتقادهای اساسی او بر مدرنیته و تحققگرایی، در دام نسبیتگرایی و نیهیلیسم گرفتار نمیشود. بیآنکه رولو می از فلسفه شیعی و عرفان اسلامی نام ببرد، خواننده با شگفتی درمییابد که سیر کمال را عمودی و استعلایی میبیند و آنچنان از مراتب عشق سخن میگوید که بهزعم مترجم و ناشر اگر قرار بود شواهدی از گفته حکیمان، شاعران و عارفان ایرانی بر گفتارهای این کتاب آورده میشد، اثری حجیم پدید میآمد. روشن است که نقدهای رولو می و آسیبشناسی او مربوط به جامعه امریکا و اروپاست و چون همزمان هم روانشناس و هم هنرمند است، همچون طبیبی حاذق زنگ خطر شیوع طاعون زدگی را به صدا در میاورد که البته هشداری است برای جوامعی که غرب را الگوی توسعه خود ساختهاند.
خواندن کتاب عشق و اراده را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
خواندن این کتاب برای کسانی که سؤالاتی بیپاسخ درمورد عشق و زندگی دارند مناسب است.
درباره رولو می
رولو می در ۲۱ آوریل ۱۹۰۹ در ایدا، اوهایو متولد شد، اما بیشتر کودکی خود را در مارین سیتی در میشیگان سپری کرد. می لیسانس خود در هنرهای زیبا را در سال ۱۹۳۰ دریافت کرد، و بعد از آن، به عنوان یک نقاش و معلم دورهگرد، به دور اروپا سفر کرد. در این مدت، به یکی از کلاسهای تابستانی آلفرد آدلر رفت. او آدلر را دوست داشت اما نظریه اش را به نوعی، بیش از حد ساده انگارانه میدانست.
می به آمریکا برگشت تا در ۱۹۳۹ از UTS در نیویورک، مدرک الهیات بگیرد. در آنجا بود که با مکتب اگزیستانسیالیسم آشنا شد. اما بعداً به روانشناسی علاقهمند شد و در انستیتو WAWI به یادگیری روانکاوی مشغول شد. در آنجا بود که با فروم و سالیوان آشنا شد و تحت تأثیر آنها قرار گرفت. می مطب خصوصی خود را در ۱۹۴۶ دایر کرد، و اولین مدرک دکتری در روانشناسی بالینی در تاریخ دانشگاه کلمبیا را دریافت کرد.
می در ۳۸ سالگی به بیماری سل مبتلا شد، و جنگ او با این بیماری، به نقطۀ عطفی در زندگی وی تبدیل شد. در آن زمان، پزشکی زیاد پیشرفت نکرده بود و بنابراین، رولو می ساعتبهساعت و روزبهروز، در یک بیمارستان در نیویورک، منتظر اعلام این موضوع بود که آیا بهسلامت بازخواهد گشت، معلول خواهد شد، یا خواهد مرد. می مقدار زیادی از وقت خود را به مطالعه پرداخت، و یک کشف شگفتانگیز کرد: اضطراب عمیق خودش، در مقایسه با سازهای مکانیکی و متافیزیکی به نام «لیبیدو»، ارتباط بیشتری با «نبود» (مرگ، عدم وجود) داشت. خوشبختانه، می از بیماری خود جان سالم به در برد، اما رویکرد روانکاوی وی، از بین رفت. مابقی عمر می به رویکرد اگزیستانسیال به شخصیت، اختصاص داده شد.
رولو می در اکتبر ۱۹۹۴، به علت ایست قلبی در تیبورن، کالیفرنیا، درگذشت.
بخشهایی از کتاب عشق و اراده:
نکته تکاندهنده درباره عشق و اراده در زمان ما این است که گرچه در گذشته این دو را پاسخ معضلات زندگی قلمداد می کردند، اکنون خودشان به مشکل بدل شده اند. این موضوع همواره صحیح است که عشق و اراده در دوره های گذار با مشکلات بیشتری مواجه اند و زمانه ما، دوره ای به شدت در حال گذار است. اسطوره ها و نمادهای کهنی که خود را با آنها سازگار می کردیم، از میان رفته اند، تشویش و اضطراب فراگیر شده؛ به یکدیگر می آویزیم و می کوشیم خود را متقاعد کنیم که آنچه احساس می کنیم، عشق است؛ اراده نمی کنیم چون میترسيم اگر چیزی یا کسی را برگزینیم، چیز یا کس دیگری را از دست بدهیم و بسیار نامطمئن تر و نگران تر از آنیم که به چنین پیشامدی تن در دهيم. در نتیجه اساس وجودمان از احساسات و فرایندهای مرتبطی که عشق و اراده، دو نمونه شاخص آنهاست، تهی می شود. فرد به اجبار در خود فرو می رود؛ با شکل جدیدی از بحران هویت به صورت «حتی اگر بدانم که هستم»، «مهم نیستم» و «قادر نیستم دیگران را تحت تاثیر قرار دهم» درگیر می شود.
مرحله بعدی بی احساسی است و مرحله بعد خشونت است. زیرا هیچ انسانی قادر نیست تجربه کرخت کننده عجز و ناتوانی خود را به مدت طولانی تاب آورد. زمانی تأکید بر اینکه عشق راهحل معضلات زندگی است و اعتمادبهنفس افراد بسته به اینکه در آن توفیق یافته باشند یا نه افزایش یا کاهش مییابد، عالی و فوقالعاده به نظر میآمد. کسانی که معتقد بودند آن را یافتهاند، بیش از اندازه خود را حقبهجانب میدیدند و با اطمینان آن را دلیل آشکار رستگاریشان میدانستند همان گونه که یک کلوین گرا، ثروتش را گواه روشنی بر مقرب و برگزیده بودنش از سوی خدا میدانست. کسانی هم که نمییافتندش، فقط سوگوار آن نبودند، بلکه به میزانی بسیار عمیقتر و درونیتر خود را خسران زده میدیدند و اعتمادبهنفسشان آسیب میدید. خود را گونه جدیدی از پاریا میدانستند، افرادی منفور و مطرود که در حین رواندرمانی اذعان میکردند صبح خیلی زود بیدار میشوند نه به این دلیل که صرفاً تنها یا مغموماند، بلکه با این اعتقاد زجرآور که راز بزرگ زندگی را درک نکردهاند و در تمامی این مدت، همراه با نرخ فزاینده طلاق، افزایش مبتذل سازی عشق در ادبیات و هنر و این واقعیت که سکس برای بسیاری از افراد بیمعنا شده چون بیشازپیش در دسترس است، این «عشق» به طرز هراسانگیزی، گریزپا و نایاب شده، اگر نگوییم به وهمی تمامعیار بدل شده است. بعضی از اعضای جناح سیاسی چپ جدید به این نتیجه رسیدهاند که ماهیت جامعه مادی و کاسبکار ما عشق را نابود کرده و اصلاحات پیشنهادی آنها، شامل این هدف اختصاصی است که «دنیایی بسازیم که عشق در آن ممکنتر باشد.
شابک:
978-6002500106
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.